دیروز خواهرش رو گفته نهار برن اونجا بعد خونه نبود رفته بود بیرون پدر شوهرم زنگ زد بیاین شما هم ..ما هم خاستیم بریم اما گفتم نکنهِِ غذاش کم باشه صب کردیم خودش اومد زنگ بزنیم بپرسیم ..بهمون گفت برادر شوهرتم گفتم بیان اما سرما خوردگی دارن بچه تو هم کوچیک
جالبه کرونا گرفتن ازمون قایم کردن یا مریض بودن اومدن پیش نوازد اینجور جاها اهمیت نمیدن
مطمئنم غذاش کم نبود چون برادر شوهرم اینا غذاشان زیاده همیشه هم زیاد میزانه
خیلی پشیمون به حرف پدر شوهرم خودم رو کوچیک کردم..شوهرم گفت زنگ نزن من گفتم حالا بابات ناراحت میشه
بدتر از اون واسه این پشیمون پنج شنبه زنگ زدم برای امشب دعوتشان گردم الان میدونم با مادر شوهرم چطور رفتار کنم