۱۹ سالم شده . دانشگاه هم میرم
رفتم به مامانم میگم میخوام با دوستام برم کاخ سعد آباد
تا اینو گفتم جنگ جهانی راه انداخته داخل خونه که تو حق نداری . من بار ها به خانوادم گفتم دوست دارم برای یک بار هم که شده اونجا رو ببینم چی میشه منو یک جمعه ببرید اما مامانم که میگه برو به بابات بو بابام که همیشه میگه برو من حوصله ندادم ۲۰ سال نرفتی حالا بازهم نری چی میشه
هرچی هم میشه میگه جامعه خرابه برای همون نمی‌ذارم
خب من چه گناهی کردم تا کِی قراره این وضعیت ادامه پیدا کنه
چقد حرف مامان منو میزنه:/
بعد از اون ور زنگ زده آبروی منو پیش دوستام برده . که آره گوشی رو بدید به خانواده هاتون ببینم خانواده های شما چجوری اجازه میدن دختر تو این سن بره کاخ سعد آباد
بعد بابام اومده خونه بهش نشستم با آرامش میگم پس چرا مادر و پدر دوستام میذارن . خارج شهر که نیست داخل شهر صبح طرف ۹ میریم تا ۶ هم خونه ام
بابام برگشته میگه چون خانواده دوستات بی غیرتن
واقعا درکشون نمیکنم . غیرت اینه که دختر رو حبس کنن
درکت میکنم
متاسفانه فک نمیکنم درست بشن
چون میدونم خودم، خانوادم خیلی محدودم میکنن
و سر همین موضوع ارتباطم با دوستام قطع شده
