خداوکیلی خودم چند بار بیمارستان بودم هر دفعه اومدم خونه تا یه هفته بعدش جون نداشتم تکون بخورم ،خیلی سخته بیمارستان بودن چه مریض باشی چه همراهش ،طرف احتمالا برای خودشون همچین غذایی گذاشته انتظار نداشته روز اول بیان و بمونن برای غذا فکر می‌کرده میرن ،هم موندن هم ناراحت شدن بخاطر نوع غذا خب ناعادلانست
ما جنوبیم اکثرا عید مهمون سرزده دارم شوهرم کلی دوست و اشنا داره که شب و نصف شب و تو ظهر میان مثلا خرید کردن یهو سر ظهر زنگ میزنن که نهار میان بخدا حتما ماهی و مرغ و مخلفات مزه داره شده دارم سریع با کلی دسر میزارم با شوهرم فقط بدو بدو میکنم کلی هم خوشحال میشم موقعی که اضافه بیاد میزارم برا تو راهشون ما پذیرایی از میهمان برامون خیلی مهمه برا همین خودمم اگه برم جایی برم احترام نزارن دیگه پامو نمیزارم
ی وقت هست خونه یکی میری ک شاید نداشته باشه تو اون خونه حتی اگه نون و ماستم بخوری حکم بره کبابی داره و خودت خجالت میکشی ک چرا رفتی ک باعث خجالتشون بشی
ولی
ی وقت دیگه هست طرف داره و ...
بقول خودت تازه قربونی کرده ی گوسفند متوسط ۲۰ و خورده ای کیلو گوشت داره
پس بدون اون گداصفت بوده و از قصد بی احترامی کرده
دقیقا میگم همسرم بخاطر همین خانم خونه فامیلش نمیرفت
خواهرراین آقا تو عروسی گریه میکرد که ما فقط همو داریم چرا رفت ووآمد نمیکنید
و منم برا زحمت دادن نرفته بودم برا عیادت رفته بودم
ولی نظرات رو خوندم بعضی ها چقدر توهین کردن بهم که متوجه شدم امثال این خانم زیاده
گفتن کگوقت مناسبی نرفتی ولی دوتا عروساش و ۶تا نوه هاسم همونجا بودن درصورتی که من از شهر دیگه رفتم برا اولین بار به احترامشون حتی بچه هامم نبردم گفتم اذیت نشن
ولشون کن بآو
خب یکیشون مریض بوده یکی دیگشونم مراقب بوده اونیکیا چی میتونستن اندازه ی کف دست از گوشته ببرن و تیکش کنن
اگه میزاشتی فرداش یا پس فرداش می‌رفتی بهتر بود ولی بازم این دلیل نمیشه برای بی احترامیشون
همسر من کلا ی عادتی داره بقول خودش میخواد سوپرایزم کنه یا چی هرجا میریم نمیگه
مثلا خواست ببره عیادت خواهرش الکی گفت میخوام بریم اسم ی شهر دیگه رو آورد
کلا همینطور با من کل کل میکنه
من نمیدونستم این خانم این شکلیه رفتارش .چون همسرم اصلا تعجب نکرد
