سلام
شوهرمو ک الان تو عقدیم از اواهر اردیبهشت و خرداد مادرش ی دعا داده بود انداخته بود گردنش
بعد ک گفتم این چیه شدیدا هول شد و دستپاچه گفت هیچی نیست و بزور تا ۴۰ دقیقه حدودا بهش میگفتم تا تونستم ازش بگیرمش
بعدم نمیدونستم ک رفتم اتیشش زدم
از اون روز رابطه ما خیلی سردتر شد جنگ و دعوا خیلی زیاد شد اصلا دوکلمه نمیتونستیم مثل آدم حرف بزنیم از اون روز ب بعد خیلی بدبیاری اومد سراغمون
تصادف شوهرم گرفته تا دوری کردن شوهرم از من و رو آوردن به.........
خدا لعنت کنه مادرشو با دومادشون ک با اینکه گفته بودم ب شوهرم نرو دنبال این چیزا باز خودشون رفتن براش دعا درست کرده بودن و ب دروغ ب شوهرم گفته بودن اینا دعای دلگرمیه....
با اینکه مشاوره میرفتیم ولی همش یچیزی میشد ک درست نمیشد
دوماه پیش هم سر ی چیز الکی شوهرم بهونه اورد گذاشت رفت
الان دوماهه ن جواب تلفن میده ن پیام میده
تااا چی بشه یموقع جواب بده اونم میگه برو جدا شو
من دوستش دارم بخدا خیلی دوست داریم همدیگه رو
حتی ی چندنفر بهم گفتن تو نباید اون دعارو اتیش میزدی اینطوری شدیدترش کردی اثرشو (منم ک از همه جا بیخبر)و چون خودشون میرن پیش دعا نویس و جواب گرفتن گفتن بیا برات درست کنیم ک شوهرت برگرده
خداشاهده از این چیزها حتی اگ جواب بده خیلی بیزارم میگن کسی ک میره پیش دعانویس کافر شده چون ب این معنی ک ب جای خدا دست ب دامن بندهش شده
من همش تو این دوماه دارم دعا میکنم دست ب دامن ائمه شدم ولی دیگه خیلی اذیتم
زندگیمو دوست دارم
مشاوره ک رفته بودیم بهم گفت این مادر خیلی کمبود داره و بهت حسودی میکنه برا همین نمیزاره زندگیتون بشه
شوهر خواهرشوهرم و مادرش دستشون تو دعانویسی و این کاراست
کاری کردن کلا شوهرم از من بری شده
ی عالمه از صاحبالزمان خواستم کمکم کنه ولی توکل کردن با صبر کردن درستع؟؟
من باید چیکار کنم؟؟