تو مدرسه شما شاگرد زرنگ بودین یا تنبل

مدیر استارتر

عضویت: 1400/06/06

تعداد پست: 9939

درخواست دوستی رد میکنم وقتی جواب استارتر یه تاپیک و دادم خودت نخود آش نکن دوست عزیز اوکی؟ اسی خودش بلد جوابمو بده خودتو ننداز وسط سبک نکن بزرگواری تو حفظ کن و رد شو اگه هم زبون نفهمی هیچی کار خودتو بکن من با زبون نفهم ها دهن به دهن نمیشم بدرود

1403/08/20

10:13

0 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

حالابماند

عضویت: 1400/02/24

تعداد پست: 16787

زرنگ با سابقه خراااب

1403/08/20

10:14

2 نفر لایک کرده اند ...

مادام_ایکس

عضویت: 1402/07/27

تعداد پست: 3469

ابتدایی زرنگ راهنمایی دبیرستان به نسبت تنبل😂

ناتانائیل، بکوش که عظمت در نگاه تو باشد نه در چیزی که به آن می نگری...ناتانائیل، تنها خداست که نمیتوان در انتظارش بود. در انتظار خدا بودن یعنی در‌‌‌‌ نیافتن اینکه او را هم اکنون در وجود خود داری...✿✿✿

1403/08/20

10:14

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان امیر علی

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه.

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید.

likeyou

عضویت: 1403/05/04

تعداد پست: 1907

تنبل از نظر درسی ولی خودم زلزله ی ۸ ریشتری😆

1403/08/20

10:15

0 نفر لایک کرده اند ...

نظرکرده_خدا

عضویت: 1401/09/24

تعداد پست: 3395

متوسط رو به بالا

پدر بلندترین شعر عاشقانه برای یک دختر است💔🖤🥀الهی هیچ خونه ای بی پدر نباشه🖤چقدر دردناک است هنوز هم باور نمیکنم پدر مهربونم که رفتی💔وقتی یاد قربون صدقه هات میوفتم دلم آتیش میگیره 💔وقتی اولین و آخرین تماس تلفنی که داشتیم یادم میوفته چشام پر اشک میشه🖤آرزوت این بود که من خوشبخت شم،فدای دل مهربونت شم بابای فرشتمم😭پدر پدر پدر.......😭😭😔برای شادی روح بابام صلوات،الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

1403/08/20

10:15

0 نفر لایک کرده اند ...

ruohi

عضویت: 1402/07/14

تعداد پست: 7514

همیشه شاگرد اول

نانوا هم جوش شیرین می زند بیچاره فرهاد

1403/08/20

10:17

1 نفر لایک کرده اند ...

عاشق_بارون۸۰

عضویت: 1402/07/26

تعداد پست: 2092

خدایی خیلی زرنگ بودم

🤎انسان باشیم🤎

1403/08/20

10:17

1 نفر لایک کرده اند ...

نوره_خانم

عضویت: 1403/06/18

تعداد پست: 1903

درسم عالی بود کلا

فقط دوران راهنمایی شیطونی میکردم

‌اگر دوست داشتین برای سلامتی مامانم یه صلوات میفرستید. ممنون🌹 حالت تهوع، همراه همیشگی من😒 پشت دستمو داغ گذاشتم، که دیگه تاپیک نزنم😒🥴

1403/08/20

10:18

0 نفر لایک کرده اند ...

manedelshekaste

عضویت: 1400/06/31

تعداد پست: 1433

همیشه شاگرد اول

الان شاغلی؟

1403/08/20

10:18

0 نفر لایک کرده اند ...

ruohi

عضویت: 1402/07/14

تعداد پست: 7514

الان شاغلی؟

نه

نانوا هم جوش شیرین می زند بیچاره فرهاد

1403/08/20

10:18

0 نفر لایک کرده اند ...

جوانه_هسدم

عضویت: 1403/04/23

تعداد پست: 2081

زرنگ بودم جوریکه برام توطئه کردن😅

و هیچوقت یادم نرفت و نفرت دارم از مدرسه و دانش اموز🙃:)

چادری گشتنِ من قصه نابی دارد🌸🙃🌱 عاشق کلی روسری رنگی رنگی زیرِ چادرم که ارثیه مادرم زهراست💖🌱 امام حسین خودت گذاشتی رو سرم، خودتم حفظش کن🙃🙏❤️ آرزو میکنم عاشق خدا شید💜🌱🌸 اگر ایرادی تو رفتار و گفتار من می‌بینید تماما به خودم نسبت بدید نه به دین و مذهبم🙏🌱💛. اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری🙃🌸 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین🖤🌱

1403/08/20

10:18

0 نفر لایک کرده اند ...

مینیاتوری82

عضویت: 1400/06/15

تعداد پست: 33404

زرنگ بودم هیچ پخی ام نشدم

شب ها که به جای مادرم بیمارستان پیش خواهرم میموندم خیلی اذیت میشدم چون روزها هم دانشگاه میرفتم و نمیتونستم به صورت جایگزین استراحت کنم قطعا اون روزها زشت ترین ورژن خودم رو داشتم و همزمان باید سعی میکردم که خودم رو شاداب نشون بدم تا به عنوان یک پیشکوست، دردِ بیماری خواهرم رو کوچیک تر نشون بدم یک روز که تازه از بیمارستان برگشته بودم با موهای وز وزی و چشمای گود افتاده بالای سر کتری وایستاده بودم که چشمم به یک هسته ی خرما کنار شعله ی گاز افتاد که حرارت و شعله به طور مستقیم به اون هسته میخورد دیروز هم اون هسته رو موقع درست کردن چای دیده بودم پریروز که موهام کمتر از اون روز وز وزی بود هم همینطور! همچنین موقع شام درست کردن و ناهار گرم کردن هم دیده بودمش به طرزعجیبی استوار بودو صبور!شاید فکر میکرد بالاخره روزی کسی از بین شعله ها برش میداره و توی خاک نرم میزارتش و جوونه میزنه و بالاخره رشد میکنه ((متاسفانه باید بگم اون هسته خود من بود!منی که سالها در فشار وزجر و درد سکوت کردم چون امید داشتم روزی خدایم مرا از میان شعله ها برمیدارد آبی بر رویم میریزد و جوانه زدنم را تماشا میکند غافل از اینکه خدایم سالهاست مرا در میان شعله های آتش در زیر کتری بزرگی رها کرده است)) درحالی که من گمان میکردم او نگهدار و پناه من است ✒️خاطرات یک مینیاتوری

1403/08/20

10:19

2 نفر لایک کرده اند ...