بچه ها شوهرم ابدا ادم بدی نیست اما بیش از حد خونسرده همیشه همه دوندگی ها با منه بیش از حد خونسرده....
پدرسوهرم یه ساختمون چهارطبقه داشت همه توش ساکن بودیم ، هر طبقه رو بنام یه بچه اش زد طبقه مارو بخاطر اینکه مادر حال ساخت خونه ایم برا وام و...نتونست بزنه چون وام مون ب مشکل میخورده گفت بعدا میزنم که گیر نکنید.
ما بشدت تو فشار رفتیم من از هفته بعد عقدم تا الان که نه ساله ازدواج کردم دو سال پشت هم یه طلا رو نداشتم برا ماشین دادم برا بدهی دادم برا خونه دادم الانم هیچی جز یه حلقه ندارم هیچی دادم برا ماشین که ماشینم سر خونه فروخت .ما ازون خونه پاسدیم رفتیم جای ارزون تر که اونجا رو اجازه بدیم بذاریم برا ساخت خونه چون پول کم اوردیم حالا که ما بلند شدیم هی گفتم ب شوهرم کار اجاره دادن اون خونه رو دنبال کن فکر نکنن نمیخواهیم بگو پولشو لازم داری هی هیچی نگفت هی حرفی نزد من مدام حرص خوردم بابا الان بابات خبرنداره از تصمیم ما اونجارو اجاره میده پولسو ورمیداره بگو که نیازس داری هی گفت باشه میگم یه ماه اون خونه رو خالی گذاشت نرفت سرش حالا دیروز باباش از دهنش درومد رفته تو یکی از شعرای تفریحی اطراف شهر خونه معامله کرده(یه خونه دگ داره اونجاها این میشه خونه دوم)پول کم اورده طبقه مارو زیر قیمت گذاشته برا اجاره که بدهیشو بده....
به سوهرم گفتم بیا دیدی ؟ب حرفم رسیدی گفت غصه نخور خودم میگم هنوز دیر نیست بعد شب یه کاره گفت بابا خیلی خوشحال شدم خونه خریدی بذار من طبقه مو رنگ کنم بهتر اجاره کنن ازت😐
منو میگی داشتم دیوونه میشدم مرد نادون این چه حرفیه اخه...
منم گفتم ببین هز چی تو کار مالی تو دخالت کردم دوندگی کردم خطا کردم واقعا ب زن ربطی نداره طرز فکرتم برا مامان بابات محترمه واقعا افرین فقط لطف کن ۶۰۰میلیون طلایی که دادم برا ماشین و خونه دادی رو بهم برگردون بقیه طلاها پیشکش این مبلغ اخر رو بده وگرنه واقعا راصی نیستم مال حرومه تو مالت....
خیلی ناراحت شد گفت چرا حروم میکنی چه حرفیه منم سکوت کردم هیچی نگفتم دگ....
من بیجا ناراحتم؟چرا من باید از خودم بزنم که الانم بهم فشار بیاد؟والا