دیگه رسیدم برش کیک و کادوها و اینا که ازش گذر میکنیم 🍰🎁
برنامه اول این بود که من شب اونجا بخوابم مامانش صبح کله پاچه باز بزاره که همینجا از بس گفتید نخواب منم کنسل کردم داداشم هم برای محکم کاری آوردم که شب حتما برگردم خونه 😁
دیگه برنامه رو دخترخاله عوض کرده گفته چون بقیه میخوان زود بخوابند و خسته هستند منو نامزدش بعد تولد بریم خونه اون و شوهرش شب دور همی بشینیم 👍
دیگه ساعت ۱۰نیم اینا بود داداشم رو با برادر نامزدم فرستادم بره خونه خودم و نامزدم هم اول خواستیم با ماشین خودش بریم اونا با ماشین خودشون که باباش گفت ماشین رو بزار صبح لازم دارم برم نون بگیرم و اینا که دیگه قرار شد ۴ تایی با ماشین دخترخاله و شوهرش بریم 🚘
رفتیم پارکینگ سوار بشیم به نامزدم گفتم بیا کنار من بشین تا غریبی کنم دخترخاله بهش گفت برو جلو بشین حالا حالا ها واسه کنار هم بودن وقت دارید ما میخواهیم عقب بشینیم گپ دخترونه بزنیم با هم 🫣
حالا تو مسیر همش دخترخاله از عشاق و کشته مرده هاش میگفت یکیش مثلا همین داداش بزرگه نامزد من که پسندش نشده بعدش خیلی بیربط اصلا بحث رو برد سر نامزد من گفت اینو از داداش بزرگه بیشتر میپسندیده ولی چون واسه اون ارش خواستگاری کردن دیگه حرمت خانواده رو باید حفظ میکرده 😭 حالا نامزد بدبخت من اصلا هیچ حسی به این نداره بجز صمیمیت، نمیدونم چه خاکی تو سرم با وجود این دخترخاله بریزم دیگه ⁉️
بعدش از من همش پرسید منم واسه اینکه کم نیارم گفتم خب منم هم خواستگار داشتم هم دوست پسر پسندم نشد 🤪 که خراب کردم نباید میگفتم.
خلاصه اینقدر این حرفا چرت و پرت زد با دوست پسرات چیکار میکردی و کجا میرفتید خوش بحالت نامزدت درک میکنه و اشکالی نداره و اینا منم همش پیجوندم ‼️