دیگه منو نامزدی و داداشی رسیدیم تو پارکینگ و سوار آسانسور شدیم گلدون هم دست داداشی دادم 🪴
رفتیم داخل و بابا مامانش بودن و داداش و زن داداش و بچه شون و آبجی کوچیکه و اون پسرخاله مجرده دیگه سلام احوال و روبوسی با خانوما و آبجی کوچیکه هم حسابی چلوندمش خیلی بانمک بود ❤️
داداشش و زنش و بچه از صبح اومده بودن واسه کمک کردن پذیرائی فینگرفود بود کلا خیلی متنوع درست کرده بودن کنارش پفک هندی و ذرت و اینا همه روی جزیره آشپزخونه گذاشته بودن شربت هم توی این تنگ شیشه ای ها که شیر داره بود ظرف و لیوان هم همش یه بار مصرف بود چایی هم تو فلاسک بود 🍿🍬🫖
ولی دیگه تعارف میکردن بفرمایید ولی مثلا جلو آدم نیوردن هر کسی خودش بر میداشت سلف سرویس بود یکم اینجا خجالتی شدم 🫣