ببینید من روزی ۱۲ ساعت سرکارم دو شنبه هفته ی پیش رفته بودم رشت خرید
بعد فردا شب که از سرکار اومدم خونه نمیدونم چی شد سر داداشم یه داد کوچولو زدم
اونم یه دفعه گفت وای اینقدر داد میزنی یه بار تو نبودی من و مامان هی توهم میزدیم صداتو میشنیدیم فکر میکردیم رو مبل نشستی
حالا داداشم به ادم بی اعتقادی هست که به هیچی اعتقاد نداره حس میکنم واسه همین از کلمه توهم استفاده کرد و واقعا یه چیزی بوده🥲
دومی ماجرا هم مربوط به دیشبه