من مادرم به شدت پسر دوسته اونشب خونشون بودم قسمت خوب غذا رو برداشت برای داداشم که اصلا محلش نمیده
برای من و دخترم یه تیکه بد غذا اصلا گوشت توش نبود.اتفاقی رفتم سر قابلمه دیدم غذا گذاشت واسش
از اونور من و خواهرام فقط به دردش میخوریم از دکتر و کار و پول و...
از اونور زمانی که رفتیم خونه پدرشوهرم و نون براش بردیم و خوراکی همسرم خونه مادرش نبود مادرشوهرم نون چند روز پیش اورد سر سفره گفت اینارو بخوریم حیفن.
بعدش همسرم بهش گردو داد چند کیلو خرید چند کیلو داد اون و خوراکی براش خرید همش از من قایم میکرد من نبینم تا همسرم به روش اورد اون گردو ها که بهت دادم گفت عه اها همونجان درصورتی که قایمشون کرده بود و قبلش همسرم بهم گفت دادمش
یبار هم کلی روغن و قند بهش داد دیدمشون گفتم ایناهمونان که همسرم برات گرفت گفت یادم نیست.
همسرم پدرشوهرم و پدرم به شدت مهربونن اگر مادرشوهر و مادرم بزارن.
بخدا هم مادرم هم مادرشوهرم هردو ادمای متوقع و پرویی هستن که دو ندارن همه شون قصدشون سو استفاده از هم جنسشونه خاک بر سرا در اینجا فهمیدم از ماست که بر ماست