سارا گفت: دوستام مسخره ام میکنن، میگن تو منتظر امام زمان هستی...ولی من ذره ای از اعتقاداتم کوتاه نیومدم و نمیام
(در جا عاشقش شدم)
جالبه سارا تنها کسیه که توی کتابخونه باهاش یجور رودربایستی داشتم. چون یه دختر، با اصالت کرد و بسیااار زیبا هست که تقریبا یک لباس رو دو بار توی تنش ندیده ام. همیشه فکر میکردم احتمالا بخاطر چادرم از من خوشش نمیاد و حتی اون مگنت یامهدی رو بایجور خجالت بهش داده بودم، ولی امروز خیلی باهاش احساس نزدیکی کردم❤️
سارا متاهل هست و دو تا بچه داره، من مجرد هستم ولی حرفهایی که داشت درمورد امنیت زندگی متاهلی و اعتقاد به پوشش میزد رو احتمالا با هیچ کدوم از دوستاش نمی تونسته بزنه که تصمیم گرفته بود با من درد دل کنه
شاید بشینم تمام دیالوگهای امروزشو یه بار اینجا بنویسم...
من امروز یه برقی توی چشم های این دختر زیبا دیدم...
یجور برقی که قبل از انقلاب درونی توی چشم آدمها می درخشه...