بچگی منو و خواهر برادرام بادعوای مامانم گذشت الان که فکر میکنم میبینم مامانم افسردگی داشت همینم باعث شده بود در طی روز مدام غر بزنه و از همه کارهامون گلایه و شکایت کنه. ماهرکاریم میکردیم بازم از نظر مامانم ما بچه های بی عرضه و تنبل بودیم مامانم فقط سرش به خونه داری مشغول بود دریغ از اینکه یه ذره به خودش برسه و برای خودش وقت بزاره از وقتی که خاله ام تو اوج جوونی فوت کرد که رفتاراش بدترهم شد دیگه هرروز گریه میکرد توخونه و با بابام بحث و دعوا داشتن الان که ما بزرگ شدیم هممون تبدیل به آدم های ترسو و بزدل شدیم و افسردگی بینمون موج مکزیکی میره .الان خودمم دارم تو زندگی زناشوییم اخلاقم داره شبیه مامانم میشه .توروخدا یه راه حلی چیزی بدین که دوباره رفتارهای مامانمو تو زندگییم پیاده نکنم
رفتار بابات با مادرت چطور بود خوب بود
میگن بخاطر رفتارهای مرد زن افسردگی میگیره و همش غر میزنه
برو روان درمانگر
والی میشی نسخه وم مادرت
من توجه کردم هرکدوم مراقب نبایم میشیم نسخه دوم همون مدل رفتاری که ازش بدمون میادچون ازهمون نقطه اسیب روانی دیدیم و تروما حل نشده داریم
مشاور خانواده صحبت کن
روانشناس و روان‌پزشک.
حتما برو مشاور هم به خاطر خودت هم آینده بچه‌ها ت
استخر و پیاده روی و باشگاه برو
با دوستات قرار منظم و دورهمی داشته باش
برو بگو و بخند
نذار روحیه ت ضعیف بشه
مادرشوهرمنم خیلی افسرده و هست وغرمیزنه بچهاشم همینطور ترسو و بی اراده شدن از بس توسرشون میزنه ک شما بی عرضه این وفلان من یه مدت خونه مادرشوهرم زندگی کردم اوایل ازدواج افسردگی خیلی شدید گرفتم هزارتا دکتر رفتم خوب نشدم خونمو جدا کردم خداروشکر اون حالتام ازبین رفت و ب زندگی امیدوارترشدم خداروشکر
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
17 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز