2777
2789

مجرد که بودم گاهی خدا می‌نشست توی دستهای دوست پسری اش 

میشد اون مردی که توی زندگی ام نبود

با موی جو گندمی و ته ریش

بغلم میکرد و من میتونستم همه حرفام رو بزنم 

نق بزنم 

میتونستم همه چی ازش بخوام

وقتی بابا ازم دور بود خدا مینشست توی دستهای پدری اش

از ترسهام میگفتم 

از دغدغه ها

گوش میکرد 

و من کمتر میترسیدم

حالا مدتهاست خدا نشسته توی دستهای خالق بودنش

باهاش حرف میزنم 

میدونم قدش از من بلند تره

من کوتاهم اون دور دور ها رو نمیبینم 

نتیجه خیلی اتفاق ها و کارها رو نمیبینم

خدا قد بلنده میبینه

میگم آی خدای قبا آبی 

آی خواستنی من 

میبینی؟ حواست هست؟

جواب میده ها میبینم حواسم هست

خدای من همچین شهد و شکریه

اتفاق بدی پیش اومده؟ حس میکنی بدبخت شدی؟ یه لحظه صبر کن. از خودت دور شو. توی تاریخ دور شو. اتفاق هایی رو به یاد بیار که فکر میکردی ازشون زنده بیرون نمیایی. چی شد؟گذشت. به اتفاق هایی فکر کن که توی طول تاریخ برای آدمها پیش اومده.به جنگ به قحطی به بیماری ها. حالا توی جغرافیا از خودت دورشو. به کشورهای دیگه فکر کن. به آدمهای دیگه. دردت در مقایسه با دردهایی که بشر متحمل شده چقدر بزرگه؟ چقدر عمیقه؟ من اینجوری با مسائلی ناخوشایند برخورد میکنم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

نورِ مِن النور :)))))))))) 🧚‍♀️💖🌱

خدا رو در نور میبینم 

در زیبایی و گستردگی طبیعت میبینم 

در خلقت انسان و جن و حیوان و گیاه میبینم 

در نظم سیارات و جهان هستی میبینم

در درد و غم و سختی میبینم 

در خانواده و عشق و همبستگی ها و اتحاد ها میبینم 

در خواب ها و رویا های شبانه میبینم 


خدا رو همه جا حس کردم 

همه جا میشه دیدش ، فقط یه دل اراسته میخواد که حس این جملات رو درک کنه :)

 منبعِ امید✨️🦋

حاجےحالِ ے ایران بدِ هر چی داشتیمُ شکافتنش          ی تو رَگی میخوام ۲۴ساعته بم بگع فِقَ وقتی اینجاس راحتع،بگم قــلـ❤️‍🩹ـ‌ـب رفیق جان واستع،میگذرم عَ یِ ایـــران بابتت!#شایع✨️🤍

بچگی شکل یه مامانبزرگ مهربون خنده رو تصورش میکردم.الان تصوری ندارم توی خیالم نمیگنجه

ماورای باورهای ما، ماورای بودن ها و نبودن های ما، آنجا دشتی‌ست فراتر از همه‌ی تصورات راست و چپ؛ تو را آنجا خواهم دید...       

میدونم هست 

ولی هنوز نفهمیدم چطوری هست 

دوست دارموقت و فرصت داشته باشم بیشتر درک کنم

 زنی را می شناسم من که شعرش بوی غم دارد ولی می خندد و گويد که دنيا پيچ و خم داردزنی با تار تنهايی لباس تور می بافد زنی در کنج تاريکی نماز نور می خواند
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792