من الان ۲ماهه پسرمو از دست دادم
خواهرم اوباش یه چندبار میومد بهشت زهرا ولی بعدش اصلا نمیومد مگم چرا نمیای میگه دوره نمیتونم بیام ولی همیشه میره ت بازار میگرده میره دخترشو میبره اونبر دنیا مدرسه
بعد یکبار پنج شنبه نبود من گفتم مخام برم بهشت زهرا میخنده میگه حالا نشون خودت نده
مگه بچه من تیکه پارچه دفن کردم ک مسخره میکنه😞
بعد مدتی مامانم از مزرعه کمی میوه فرستاده بود داده بود ینفر آورده بود قرار بود بیاره جلو خونمون ولی نیاورد بعد مامانم زنگ زد گفت میوه ها ت آفتابه خراب میشه برین بیارینش خواهرم ک شوهرش نیس وسیله نداش شوهر من رف آورد زنگ زده مگه بده شوهرت واسم میوه بیاره منم ب شوخی گفتم شوهرم مگه نوکرته
نوشته بود چرا بردین یچی من چیز اون اخرش من گفتم بهم پ نده من حوصله ندارم گف ماتمت دارم منم گفتم برو ماتم شوهر همسایتون داشته باش ک بش پیام میدی
بهم پیام میدن ولی میگه شوهرم در جریانه و منظوری نداریم
خلاصه گذشته تا اینکه من با اون یکی خواهرم رفتیم بیرون
خواهرم ی شال واسم قرض خرید بعد چن وقت دیدم یاد این خواهرم داده ک برو پولت ازش بگیر و یکمی غیبتم کرده بودن
منم دیشب پیامش دادم گفتم ت چکار داری من می پول عاطفه بدم بتوچه گفتم من بچم از دست دادم خجالت نمیکشی اگه یدفع دیگه دیدم از من حرف زدی خودت میدونی
و گفتم ت ک منو درک نمیکنی خدا کنه سر خودت بیا صب دیدم اومده با دعوا و کتک زدن منم زدمش.