همیشه فکر میکردم چرا بعضی آدما غصه میخورن لب به غذا نمیزنن و خودشونو تو اتاق حبس میکنن.چرا شب که می‌خوان بخوابن سر میذارن رو بالش از فکر و خیال تا نصفه شب زیر پتو غلت میزنن؟؟؟؟؟
اصلا چرا بعضی آدما سردرد میشن و از زیادی فکر نزدیکه مغزشون بترکه؟؟؟
یا مثلا سر سفره نشستی صدای بشقاب چنگال میاد همه دارن غذا میخورن اما تو تو حال و هوای دیگه ای ؟؟؟
قضیه از وقتی شروع میشه که بعد از سالها یه خواستگار در خونتون میزنه . اونم کی ؟؟؟ کسی که چند سال پیش میشناختیش .پسر پسر عموی آقات 🥲
خب
عزیزم نوشتی نزدیک به چهل
ولی تو فقط۳۴سالته سنی نداری
ولی فرقتون چیه ؟؟ این که اون حالا به جایی رسیده که می‌تونه کش تمبونش رو بکشه بالا رفته شهر درس خونده آدم شده ولی تو تو آشپزخونه خونتون همه این سالها مشغول آشپزی بودی 🥲
اینا همه باعث میشد شب که میخوابی از زیادی فکر اینکه داری خانم یه آقای مهندس میشی و از اون طرف هیچ پخی نیستی خوابت نبره
واقعیتش دیگه از نیش زدن در و همسایه خسته شدم
🙄
از اینکه هرکس رد میشه میگه چهل سالته
الی بلی دختر خونه ای بعد ننه م میاد میشینه تو ایوون هی حرص میخوره هی روسریشو سفت میکنه هی گریه میکنه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز