والا کل خیالاتم و رویاهام به کابوس تبدیل شد .انگاری ما یه ستاره تو اسمونم نداشتیم .منی که دلم میخواست یه بار تو عمرم خوش بگذرونیم بریم مثل این نامزدا یواشکی رستوران و از این کارا که نامزدا میکنن باهم عکس بگیریم بریم با هم امام رضا پابوس آقا .باهم بریم قم جشن بگیریم کیک دهن هم بذاریم .به چندتا زنگ و پیام رابطمون نکشید که فهمیدیم بعله .آقا که از قضا فامیلمونم هست نظرش عوض شده حالا چرا ؟؟؟؟
الان دقیقا چی شد ؟
پسره دیدت ؟ اوکی شده ؟
نمیفهمم خوشحالی یا ناراحت ؟
۳۴ سالته که
چرا میگی ۴۰ سال!!
دخترعموی من همسن شمابود ازدواج کرد رفت اروپا!!
قلمت خوبه
اما حس خوبی نمگیرم از گفته هات، خیلی خودتو بی ارزش و کوچیک میبینی!
چرا باید تو جامعه ما یه دختر همه چیزش بشه ازدواج که اگر نباشه انقدر بشکنه!
واقعا خیلی ناراحت میشم
دور بر ما فک و فامیل در و همسایه همه زیر بیست ازدواج کرده بودن هرکدوم دوسه تا بچه بغلشون منو خاهرم ۲۵ رد کرده بودیم دریغ از یه خاستگار
حرف و حدیث مردم ب کنار، حرفای بابام... هعی💔چ روزایی رو گذروندیم چ شبایی دوتایی تو یغل هم گریه کردیم زار زدیم مرگمونو از خدا خاستیم، ی وقتایی میخاستیم دوتایی دست ب خودکشی بزنیم... گذشت هرجور ک بود
چه بد
داماد چرا پشیمون شد
خیلی قشنگ می‌نویسی. کتاب چاپ کن. آقا داماد هم بره بُز بچرونه! لیاقت نداشته.
استارتر داری یه بخشی از رُمان رو می نویسی؟؟؟؟
اگه نه قلمت خیلی خوبه😉
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
47 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز