2777
2789
عنوان

درد و دلهای دختر نزدیک به چهل 😶

| مشاهده متن کامل بحث + 10409 بازدید | 176 پست

خسته شدم بسکه رفتم عروسی دخترای بیست ساله و مثل یه دختر چهل ساله نشستم بینشون هی سرخاب سفیداب کردم شاید یکی از خانومای عروسی منو برای پسرش بخواد .ولی یکی به من نمی‌گفت پاشو برقص و قر بده شاید بتونم عرض اندام کنم

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



ولی نمیدونستم چطوری با داماد روبرو شم .دوماد اتو کشیده شهری بیاد بشینه تو خونمون من براش چای ببرم منی که تمام لباسام بوی قرمه سبزی میده .منی که اگه بدونه پشت سرم چه حرفایی هست دیگه نگامم نمیکنه .دختر ترشیده خونه مونده همین برام کافیه تا بذاره برای همیشه بره

ننه م نصیحتم کرد گفت بعد یک ماه برای  مذاکرات رسمی میان  هرچی گفتن بگو چشم هر چی خواستن انجام بده دست بوس مادرشوهرت باش .بدقلقی نکن زبون درازی نکن .کج خلقی نکن اگه نه دخترای شهری قرش میزنن.

بله میزنن چرا نزنن ؟؟؟مگه من چی دارم که بخوام بهش بنازم ؟ یا حرف بالا حرف آقامون بیارم .منو خواستن چون قر و اطواری نیستم زن زندگیم اما زن زندگی این دوره زمونه تغییر کرده با دهه شصت .

ولی من می‌خوام که زن زندگی باشم .اگه بخوام حرف رو حرف بیارم بی احترامی کنم هر کاری کنم باید برگردم دوباره ور دل ننه م .تو دهات .اصلا دلم نمی‌خواد .دلم نمی‌خواد دیگه زندگی قبلیم تکرار بشه .عزت ندارم تو درو همسایه منو به چشم دختر چهل ساله میبینن.زشت و اجاق کور .دیگه نمی‌خوام برگردم به این زندگی .پس می‌خوام باشم خانم خونه .صدامو بالا نبرم .اخم نکنم .منت خودشو مهموناشو بکشم .منت مادرشو بکشم .بالا بالا بگم بشینن خودم پایین چایی براش بریزم

نزدیک سی و پنج سال صبح بیدار شی تو یه خونه شب بخوابی تو همون خونه .خاک پای آقامم هستم که بازحمت و عرق ریختن منو بزرگ کرده بودن اما دیگه حوصله اون در و دیوارو ندارم .حوصله زنای همسایه رو ندارم .دیگه نمی‌خوام دختر سن بالای فامیل باشم که هیچکس نگام نمیکنه .

حوصله اون کوچه سوت و کورو نداشتم .اینکه مدام خاله و عمه و عمو و خاله بلقیس و بیان مهمونی ومن جلوشون چای بگیرم و نداشتم دوست داشتم خانم خونه خودم باشم .دوست داشتم جلوی شوهر خودم چای بگیرم شب که میاد جوراباشو بشورم .سفره بچینم و غذای خوشمزه بپزم .خلاصه کدبانو بشم .

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز