ما اول هفته خواستیم بریم مشهد به خاطر اینکه پدرشوهرم میگفت منم دوست دارم برم مشهد هماهنگ کردیم بریم که ۸ ساعت تو راه بودیم.۴ ساعت مونده به حرکت مادرشوهرم گفت نمی‌آیم بابا پاش درد میکنه.دقیقا همون روز رفتن قم با برادرشوهر و جاریم ۶ ساعت تو راه بودن.اگر مشهد میومدن ۸ ساعت تو راه بودن.اگر مادر شوهرم زنگ زد بهونه بیاره که چرا با شما نیومدیم چی بگم
پ ن مادرشوهرم برادرشوهر رو بیشتر دوست داره و همه چی رو برای اون میخواد و بهش میده.اما شوهر من مظلوم و بی زبونه و اونا از رفتارش سو استفاده میکنند
حالا از این که نیومدن ناراحت نیستم
از این که حرف شوهرم که پسر بزرگشون و پسر مودب و محترمی هست رو میزنن زمین ولی حرف برادرشوهر رو میکنند
چرا باید چیزی بگی
نیومد...فدای سرت
دیگه تعارف نزنید بهشون
وا چه بهتر که نمیومد من از خدامه تنها برم
سند خونشون رو به اسم برادرشوهرم زدن و شوهرم خیلی ناراحته
خوش بسعادتت که نیومده باهاتون😁😂🤣🤣
الهیییییی قسمت همه
حتی اگه فرق بزاره به شما ارتباطی نداره.مشکل همسرت با خانوادش تو چکار داری ؟
شوهرت رو شیر کن از حقش دفاع کنه دیگه از این به بعد هم اصلا بهشون تعارف نکنید اگه گفتن بگو شما با همون پسرت راحتی با اونا برو
منم از خدامه وقتی با ما میان هیچ هزینه ای نمی‌کنند
اما این دورویی و دروغ تو رفتارشون بدم میاد
چند روز دیگه هزار تا دروغ میگه به ما که به خاطر فلان من نیومدم در حالی که من دلیلشو میدونم
دوست دارم یه جوابی بدم که دیگه اصلا با ما نیان
کمک کنید
گفت بگو اتفاقا به ما هم خیلی خوش گذشت، خوشحال شدم که تنها رفتیم و یه سفر عالی بود، از این به بعدم همیشه خودمون میریم
اگر موقعیتم رو توصیف کنم میگین واقعا همچین آدمایی رو تحمل میکنید
شوهرم خیلی مبادی آداب هست
چند بار به مادرش گفت مامان فرق نذار
منم به شوهرم میگم پدر و مادر رو نمیشه کاری کرد
اما از رفتارشون خیلی ناراحت میشم
