ببین همسر من قبل جدایی میگفت جنگ که نداریم بچه باید پیش مادر باشه خودم خرجش رو تمام و کمال میدم طلاق ما دلیل بر این نیست که به هم بی حرمتی کنیم یا بچه عذاب بکشه
اما دقیقا بعد طلاق عوض شد مثلا تا هفت سال که با من بود از چهار شنبه شب میبرد و شنبه صبح تحویل میداد منم حرفی نداشتم اما بعد هفت سال که حضانت به اون واگذار میشد من فقط جمعه شت صبح تا هشت شب اجازه داشتم ببینمش کل روز تو مسیر رفت و آمد بودم اجازه نمیداد شب پیشم بخوابه و حرفای ناجور میزد
زمستون بود براش کاپشن خریده بود میومد تحویل بده بچه رو
کاپشن رو از تنش در میآورد میگفت من نفقه میدم تو باید جدا براش کاپشن بخری نفقه ای که دادگاه تعیین کرده بود پول مهدش میشد فقط خورد و خوراک و پوشاک و تفریحش با خودم بود
اون قاضی شعبه هفت دادگاه خانواده واقعا مادر های زیادی رو دلشکسته کرد
حتی به من نگفتن چیزی به نام اجرت المثل هست
من یه بار رفتم برگردم خونه دیدم قفل رو عوض کرده کلید ساز اوردم در باز کردم و وسایلم رو بار زدم اوردم گفتم حالا هی قفل عوض کن من میخواستم همه چیز محترمانه و توافقی باشه اما تو آدمش نبودی یه بارم حرف جنسی زشتی راج به من به دخترم زد به دو نفر پول دادم مث سگ زدنش دلم خنک شد