عزیزم شوهر سابق منم سه سال باهم زندگی کردیم اوایل منو میپرستید بعد دوسال کارایی ک عادتش بود رو شد مثه زنبازی رفیق بازی عدم مسئولیت دست کج بودن ک اللللبته زنباز بودند قسمت نشد من ببینم یا بهم ثابت بشه ولی میگن قبل من زنباز بوده حرفه ای الان شیش ساله جدا شدیم موقع طلاق قرص خورده بود خودشو مثلللا بکشه خانوادش التماس کردن طلاق نگیرم ولی من رفتم الانم هر روزی ک اراده کنم میبینمش بیخیال رد میشیم از پیش هم انگار همو نمیشناسیم بعضی وقتا میگم من با این اصلا زندگی کردم یا توهم میزنم ک این بوده
منظورم اینه گذشت زمان و دوری همه چیزو کمرنگ میکنه
من ازدواج کردم مجدد خیییلی ام خوشبختم ولی اون توی ی کافه کار میکنه قهوه میبره میاره هنوزم لنگ در هواست
توام بیخیال باش روزای خیلی خوب توی راهه برات