دست تنها بچه بزرگ کردن سخته

من از زیر بغلش میگیرم. اصلا با دست خودم چک نمیکنم چو خودم هم مریضم میگم شاید تب کنم خودم نفهمم بعد تب بچه رو هم نفهمم. چون قبلا برام پیش اومده. مثلا زیر بغلش ۳۷/۲ بود بعد وقتی داشتم شیر میدادم شد ۳۷/۹. الان گذاشتمش باز خنک شده. طفلک بچه م اینقدر هی دستش میزنم اصلا نمیتونه بخوابه.

من برای بچه داری بی تجربه نیستم. تا وقتی نزدیک خانواده بودم دور و برم بچه زیاد بود و دیده بودم. من بارداری م رو تنها گذروندم و سر کار هم می رفتم. تنها زایمان کردم و تنهایی هم از روز اول بچه م رو بزرگ کردم. و این خیلی سخت بوده. 

من اگه نزدیک بودم کمکم میکردن. ما توی فامیل کلا به بچه دارا کمک میکنیم برای کاراشون. مثلا خواهرم میرفت سفر بچه ش رو که کوچیک بود میذاشت پیش من. یا وقتی بچه ش مریض بود کلا خونه مامانم میموند.

خانواده م ایرانن. من دورم ازشون.

صبح بیدار شد سعی میکنم با قاشق بدم بهش. الان بیدارش کنم گریه میکنه. اینقدر از سر شب بچه ی طفلک رو دست زدم خوابش خراب شده کلافه ست.

نمیدونم چرا، هم میتونه از باد کولر باشه و هم ممکنه از کسی گرفته باشم. اول من گرفتم بعد بچه م گرفت. خودم حالم خیلی بدتر از بچه م هست و علایمم خیلی شدیدتره.

آرومم، استرس ندارم به اون صورت. میدونم بچه ها مریض میشن دیگه. فقط امشب یهو دیدم چقدر من تنها بودم از اول این مسیر و چقدر خسته م. یه کم دلم گرفت، یا شاید حسرت خوردم. درسته الان آدم قوی تری هستم ولی گاهی آدم از قوی بودن خسته میشه.