آدما متفاوتن دیگه.
یکی از فامیلای پدرم بود که مادرشوهره میرفت خونه پسرش.
هر شب خودشو نوه تو یه اتاق بودن و پسر و عروسش یه اتاق دیگه که راحت بخوابن.
حالا زنعموی خودم هم هست که نهایت زمانیکه نوشو تو به مهمونی بغل کنه پنج دقیقه هست و اصلا رو نمیده.
خودت جواب خودتو دادی خب تو زاییدیش مادرت بچه داری هاشو کرده منم خودم خیلی خوش خواب هستم و خوابم تقریبا سنگین هست به هرحال بی دلیل نگفتن بهشت زیرپای مادران هست بالاخره باید سختی بکشی گلم
عزیزم کورتون محکم ببند اول و آخر خودتی من سر هر دوتا بچه هام خیلی سختی کشیدم ولی ترجیح دادم به هیچکی نسپرمشون که اونها هم سختی نکشن هر چند کسی هم حاضر نبود ولی خبب
عزیزم چند تا شیشه شیر بخر بزلر بالا سرت یه فلاکس ابم اماده بزار بچت شیر خواست سریع درست کن بده بهش سخت نیست بعد ۶ ماهم که اگه شبا شیر مخوره عالی میشه
بابا مامان من خدا حفظشون کنه به شدتتتت کمک و همراه بودن.نذاشتن اصلا اذیت شم ولی خوب لطف و محبتشون بوده وگرنه که وظیفه ای نداشتن
به نظرم بستگی به سن مامان داره من خواهرزادم 7 ماهشه ولی مامانم 60 ستلشه دیگه میدونیم روا نیست بهش از به دنیا اومدنش من کمک خواهرمم الانم هفته ای دو روز میام خونش میمونم کمکش باشم الانم خونشونم🙂
یا خدا چقدر پر توقعی
دلت خوشه کسی حوصله شب بیداری بچه نداره،،،، من دخترم بیست روز داشت هنوز زردی داشت و زیر مهتابی بود از بس بیدار مونده بودم خسته شده بودم یه شب شوهرم با مامانم گفتن تو بخواب ما مواظب بچه هستیم ساعت ۲ نشده بود دوتاشون خواب رفتن بازم خودم نشستم تا صبح
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز