چرا نمیتونم گذشته همسرمو ببخشم زندگیم نابود شده

شوهرت یه مدتی میزاره میره بس ک خسته میشه

سلام عزیز دلم آرزو میکنم به آرامش برسی ،،دستی دستی داری زندگیتو خراب می‌کنی هر مرد دیگه ای بود مطمین باش تا حالا رهات کرده بود خدارو شکر که این مرد آقاست و صبوره ،،گناه داره چرا آنقدر کنکاش می‌کنی یه مراجعه داشتم چند سال شوهرش با یه خانم بهش خیانت میکرد خانمه رو توی اتاق خوابش هم برده بود چند بار ابن دوستم همه اینارومیفهمید ولی بهروی خودش نیاورد الان چند سال از اون قضیه میگذره وده سالی میشه این آقا مثل بت خانمش رومیپرسته مواظبشه وبراش میمیره چون ازش بزرگواری دیده. شماروی خودت کار کن که دنبال کارای نکرده شوهرت می‌گردی خودت داری اونو به سمت خیانت هول میدی 

میخوام‌ درک کنم، یکمی هم‌ میتونم‌ حسادت و بپذیرم ولی تا این حد‌ نه

خب‌ جمع‌ بشید چی‌ میشه، دختر عمو‌ متاهل، همسر شما‌هم که شما رو داره، شما بچه دارید، ثمره عشقتون، میشه بگی دقیقا میخواد چه اتفاقی بیفته؟ چرا جلو جلو ب پیشواز اتفاق نیفتاده میری؟

باورکن فقط داری خودت و همسرت و اذیت میکنی 

سلام عزیزم بخاطر تمامی احساساتت متاسفم و ناراحت شدم اما، 

ازدواج سنتی همینه 

من همیشه گفتم ، بازم میگم 

عشق بعد از ازدواج هیچ وقت بوجود نمیاد ، اون چیزی که بوجود میاد عادته

شوهر شما مثل شما و بقیه انسان ها حق داشته عاشق باشه ، رابطه داشته باشه کات کرده باشه ، بعدشم دنبال عشق نباشه دنبال ازدواج برنامه ریزی شده یعنی  (سنتی) باشه یا ازدواج با عشق داشته باشه ، 

اما اینجایی که شما وایسادی و حس میکنی بهت ظلم شده ، در واقع ظلم خودت به خودت بوده. 

اگر در گذشته با احدی نبودی ، میتونستی موقع خواستگاری بپرسی و اگه شوهرت دروغ گفته ، حق داری.

اما نه اگه توی خواستگاری چیزی نپرسیدی ، عزیزم دیگه بنظرم بیخیال شو . 

شوهرت واقعاااااااا صبوره . خیلی صبوره . اصلا گیریم دنبال عشق هم نبوده ‌. ولی با شما ازدواج کرده ، این همه داره صبوری میکنه باهات راه میاد ، یه غریبه هم اینکارا رو میکرد باید قدر دانش بودی ، چه برسه طرف شریک زندگیته .

من حس میکنم احتیاج به یه دعانویس خوب و یه روانپزشک خوب داری . ایشالله هر چه زودتر ارامش به زندگیت برگرده . 

اولش میخواستم دانش برات خورد کنم ولی هرچی فکر کردم دیدم فقطططط میتونم بهت بگم که نیاز به روانشناس نه بلکه به روانپزشک دارید شما اونم فوری و ضروری عزیزم ببخشید که خیلی رک حرفمو بهت زدم بخودت بیا‌ لطفا و با این کارهات برای همیشه از دستش نده 

شما خودتو بزار جای همسرت 

مثلا پسر عموت رو دوست داشتی ی زمانی الان که داری با همسرت زندگی می‌کنی و اونو دوست داری آیا به پسر عموت هم فکر میکردی ؟ایا شوهرت باید میترسید که تو بلغزی ؟ پس تعهد و دوست داشتنت چی ؟

پس شوهرتم الان داره با تو زندگی می‌کنه تو و بچشو دوست داره چیکار به زن مردم یا دختر مردم داره دیگه 

فکرهای سمی رو از خودت دور کن ،خوشحال باش همسر بقول خودتون )خوش چهره( نصیب شما شده و داره باشما زندگی میکنه ،نباید با شک و تردید‌ به زندگیتون آسیب بزنید

میدونم پذیرفتن اینکه ممکنه مشکل از روان خودمون باشه سخته و هزار تا دلیل  برای خودمون میاریم که رفتارمون عادی هست ولی خواهرانه میگم عزیزدلم 

واقعا باید بپذیری که نیاز به کمک یه درمانگر داری بعد میتونی معنی واقعی زندگی رو درک کنی حس ارامش روحی که هیچوقت نداشتی🫂♥️

خب این کشکل در درون توعه بجایی‌که بقیه وخودت رو ازار بدی برو پیش روانپزشک ویه مدت دارو بخورتا وسواس فکریت رو کنترل‌کنی

اسی خودت قبل شوهرت عاشق کسی نبودی؟

شوهر منم اینجوریه ما تو روستا زندگی میکنیم همه همدیگرو میشناسن وقتی من با این آقا نامزد کردم (اینم بگم من دختر شهر بودم ) همه ی اهل روستا تا منو میدیدن میگفتن شوهرت خاطر خواه دختر فلانی بود ...(اون دختر خانم هم ازدواج کرده بود)من خیلی ناراحت میشدم یه بار نشستم قشنگ دعوا وگلایه هامو با شوهرم کردم گفتم اگه اونو دوس داشتی چرا منو گرفتی ایشونم گفت درسته یه حس هایی بین من واون خانوم بود ولی دیگه تموم شد فهمیدیم به درد هم نمیخوریم اون ازدواج کرد منم ازدواج کردم .الانم تو زنمی نه اون پس باید اون حسرت بخوره که چرا جای تو نیست پس بشین خانومیتو بکن ......

منم تمومش کردم 

پس اگر واقعا کسیو بخواد میره میگیرتش یا یواشکی رابطه میگیره باهاش .تو هم سعی کن خانومی بکنی تو خونت انقدر به چیزای منفی فکر نکن خود ما هم گاهی اهنگ های غمگین گوش میدیم انگار ده بار شکست عشقی خوردیم پس ربطش نده به عشق قبلش