2777
2789

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلام دوستان
به منم کمک کنید یگین چیکار کنم۰
من شوهرم تمام خرج خونوادشو میده از خوراک و پشاک بگیر تا طلا و مسافرت و۰۰۰۰ حتی خواهر برادرایی که ازدواج کردن
پدر شوهرم یه زن دیگه گرفته دیده شوشو داره خرجی میده کلا خودشو کشیده کنار
اینا هم اصلا ازش خرجی نمیگیرن تا تقی به توقی میخوره به شوشوی من ز میزنن
اگه عروسی فلان کسه ز میزنن مه لباس نداریم
داداشش وام گرفته قسطاشو نمیده این داره میده
اون یکی داداشش ماشین خریده این پولشو میده
واسه اون یکی داداشش یه مغازه راه انداخت با خرج خودش اما هنوز هم بهش خرجی میده
خواهراشم همینطور
انوقت خودمون نه ماشین داریم نه خونه نه..
موندم چیکار کنم
چه جوری جلوی این خرجها رو بگیرم
اونا که به فکر نیستن اصلا هر روز هم تیغش میزنن
اوایل که بهش میگفتم میگفت خواهر برادرامن ندم بهشون گفتم بده اما اونا تیغت نزنن دیگه
چند بار بهش ثابت شده که سرش کلاه میزارن اما به روی خودش نمیاره
موندم دیگه جیکار منم
در ضمن پدر شوهرم پولداره اما یه یک قرونی هم بهشون نمیده
یعنی اینا ازش نمیگیرن عادت کردن که از شوشو بکیرن چون هرچی میگن این نه نمیگه
Lilypie Pregnancy tickers
سلام شهره جون خوش اومدی؟ سوالت رو یه بار دیگه هم اینجا مطرح کن ـ مامانا بعضی ها کوچولو دارن و شاید دیر به دیر سر بزنن ولی میان و کمک می کنن
با حقیقت باید زیست. امّا، واقعیت را ـ تنها ـ باید دانست.
سلام پریسا جون.باید بگم به 2 دلیل شوهرت اینکارو میکنه یکی وابستگی بیش از حد به خونوادش دوم حس کمک دلسوزی ترحم...حالا شما اولا هرگز بهش مستقیم نگو که نبایستی به خونوادش کمک کنه چون شرایط رو بدتر وهمسرت رو حساس تر میکنی پس غیر مستقیم وارد عمل شو.وابستگی همسرت به خودت رو بیشتر کن با بچه دار شدن مثلا.بعد شامه اقتصادیت رو قوی تر کن میتونی پول بیشتری برای پس انداز از شوهرت بگیری، سرمایه گذاری برای دریافت وام و یا خرید چیز سند دار مثل ماشین یا خونه یا زمین.بذار هم دستش بسته تر شه، هم شما یه پس اندازی داشته باشین.اگه هم شوهرتو به قسمتای فقیر نشین ببری بد نیست یه جورایی بهش بفهمون چه کسایی احتیاج به کمک دارند.خودت بخشش رو بیشتر تمرین کن ،و یک کتاب در مورد چگونه نه بگوییم یا از راندا برن یا وین دایر تهیه کن و به شوهرت هدیه بده با این یادداشت که همسرم موفقیت روز افزون تو باعث افتخار من است
سارای عزیز سلام.این کار عروستون ریشه در حسادت داره.درکل انسانهای حسود احساس پوچی،عجز،ناتوانی،ترس شدید دارند.که اگر ترمیم پیدا نکنه و شعله ورتر بشه باعث آسیب جدی جانی یا از بین بردن حیثیت وآبرو بشه.حالا دلیل ایجادش میتونه برتری شما به لحاظ اقتصادی،فرهنگی،اجتماعی باشه...مقایسه کردن نزدیکان بین شماو او... تعریف بیش از حد وتوجه زیاد اطرافیان حتی برادرتون به شما...مورد تحقیر قرار گرفتن از طرف اطرافیانش...شما سعی کن با مادر و برادرت صحبت کنی.تلاش کن احساس صمیمیت بیشتری ایجاد کنی.درکش کنید.راهنمایی کنید.گذشته خود را در ارتباط با نحوه برخورد با او به یاد بیار شاید انعکاس یا بازخورد یه رفتار اشتباه از طرف شما باشه...باهاش خواهرانه صحبت کن و ببین ریشه مشکل از کجاست...باید نحوه تفکراتتون عوض بشه.شاید 1 درصد هم شما اشتباه میکنی عزیزم
پردیس جون خیلی راهنمایی خوبی به پریسا کردی....

سارا جون من هم یک زن برادر دارم درست مثل زن برادر شما...البته بسیار بدتر چون خیلی هم سیاس و ببخشید پدرسوخته است و از طرفی برادر من هم خیلی خیلی گاگول تشریف دارن.... ما خیلی بهش محبت کردیم مخصوصا مادرم همیشه میگفت باید بهش توجه کنیم تا کمبودهای گذشته یادش بره ...به من و خواهرم هم میگفت اون مثل خواهرتونه و سربلندیش سربلندی شماست ولی عزیزم هرچی بیشتر کارهاش رو ندیده گرفتیم و بهش محبت کردیم بیشتر پررو شد...تا اینکه بالاخره سر تولد یکسالگی پسرم چنان جنجالی به پا کرد که من گفتم دیگه برای همیشه هم خودش و هم برادرم رو از زنگیم خط میزنم....
من از دو هفته قبل از تولد دعوتشون کردم و حتی ازش نظر خواستم راجع به مدل کیک و ...(به قول معروف خواستم فکر کنه آدمه) ولی صبح روز تولد برادرم تلفن زد و گفت این مسخره بازیها چیه دراوردی چرا تولد گرفتی؟؟؟!!! بعد من گفتم داداشم مگه چی شده ؟ عزیزم من دوست دارم دایی پسرم تو مهمونی باشه ولی اگه نمیتونید اشکالی نداره جاتون سبز....یک دفعه زنش گوشی رو گرفت و شروع کرد به داد و بیداد که آره فکر کردی من نمیدونم چرا تولد گرفتی میخوای به من بگی که مثلا تو بچه اولت پسره من که میدونم چقدر دوا درمون کردی تا پسر بزای من میخوام بچه ات زنده نباشه و............حالا جالبه که اصلا تو خانواده ما جنسیت بچه مهم نبوده و نیست و این مسئله فقط برای خودش مهمه تا جاییکه دوبار حامله شد و وقتی میفهمید دختره یواشکی سقط میکرد تا بالاخره بار سوم پسر شد و نگه داشت و بازهم جالب اینکه من مهر 87 عروسی کردم و اردیبهشت 88 حامله شدم خلاصه نمیدونم دوا درمون و ....رو کی انجام داده بودم.خلاصه من گوشی رو قطع کردم و از پریز هم کشیدم و به همسر و مادرم هم گفتم از همین لحظه اینا دیگه هیچ نسبتی با من ندارن....

امیدوارم زن برادر شما به این بدی نباشه ولی اگه برادرت مرد نباشه بهتره از الان فاتحه رابطه رو بخونید...درغیر اینصورت این وظیفه برادرته که زنش رو ادب کنه

ببخشید پرحرفی کردم هنوز هم وقتی یاد حرفهاش میفتم تنم میلرزه...
ای بابا زن برادر ها همیشه یه چیزیشون می هش.
من زن برادرم بچه اولش پسر بود.تا فهمید من حامله ام گفت بچه تو دختره.نه پرسید ویارت چطوریه نه چیزی.اونا هم به پسر یا دختر خیلی اهمیت می دن.منم خیلی ناراحت شدم و گفتم اون خیال کرده اگه بچه من دختر باشه مادرم پسر اون رو بیشتر دوست داره.چند روز پیشم گفت تا حالا شده سر بچه ات بترسی و تکون بخوری؟منم می دونستم که منظورش چیه گفتم شاید یکی دوبار ولی نه زیاد.با خنده گفت یه پسر لک دار به دنیا می آری.چون می گن اگه مادر تو بارداری بترسه لکه های قرمزی روی پوست بچه می افته.منم خودم رو آروم نشون دادم و گفتم مهم نیست می ره.تا دید اینجوریم خنده اش ماسید
من همیشه با دلیل از خانواده شوهرم پیش شوشو بد می گم.مثلا شوهر من یه دندون داره که می خواد ایمپلنت کنه.من گفتم بهشون که اونجا یه فامیل دندون پزشک دارن ببینن اون چقدر می گیره و اصلا یه پرس و جویی بکنن که کارش خوب هست یا نه.هم به پدر شوهرم گفتم هم خواهر شوهرم ولی از ترس این که پولش نیافته گردنشون نرفتن بپرسن.
چند روز پیش پدر شوهرم زنگ زد که می خواد دندون مصنوعی بذاره و بهش گفتن فلان تومان و ما اینجا بپرسیم ببینیم چقدره که اگه ارزونه بیاد اینجا بذاره.منم به شوشو گفتم مگه اونا برای ما پرسیدن که ما براش بپرسیم؟گفت نه ما به اونا نگفتیم بپرسن.من گفتم مگه تو فلان روز زنگ نزدی به خواهرت و اینطوری گفتی؟مگه بابات اومده بود خونه مون اینطوری نگفتی؟شوشو هم که فهمید من راست می گن دیگه چیزی نگفت.ما که رفتیم دندون پزشکی خودم جلوی شوشو پرسیدم و بهشون قیمت رو گفتم.شوشو اینطوری می فهمه که من جواب بدی رو با بدی نمی دم و دنبال دعوا نمی گردم و اگه یه روزی مشکلی بین من و خانواده اش پیش بیاد این چیزا تو ذهنش هست و پشت اونا رو نمی گیره
از همه شما واقعا عذر میخوام اما تو هیج مشکلی بین دونفر ،هیجوقت یک نفر مقصر نیست واقع بین باشید دوستان ، روابطتون رو اصلاح کنید.حسادت که یهو به وجود نمی آد.در ضمن هر وقت شروع کنید دیر نیست.ریشه یابی کنید.وروابطتون را اصلاح کنید.اکه درست نشد حرص نخورید جنجال به راه نندازید.دوری و دوستی
سلام دوستای گلم.منم در تایید صحبت پردیس جون یه مطلبیو اضافه کنم.
هیچ وقت همه مسایل زندگیتونو چه خوب چه بد واسه همه تعریف نکنیددقت کنید چه خوب چه بد.چون با گفتن خوبیها حسادت افراد تحریک میشه و با گفتن بدیها هم حرف زندگی ادم همه جه پخش میشه و همه میخوان واسه آدم دلسوزی کنند.و اونوقته که سر دخالتهای بیجا ت.. زندگی باز میشه.همیشه حد تعادلر و در تعریف کردن هاتون نگه دارید و طرفتونم بشناسید. وقتی میدونید یه نفر زمینه حسادت رو داره مسائلی رو که احتمال داره حساسش کنه رو براش رو نکنید.
من خودم همیشه این مسئله رو رعایت میکنم.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز