بیاین یه کم سیاست زنانه یاد بگیریم

سلام به همه 

من راجب یه موضوعی واقعا نیاز به کمک دارم خواهشن راهنمایی کنید.

البته این مشکل  خواهرمه . خواهر من 10 سال ازدواج کرده و با مادر شوهرش زندگی می کنه. خواهرم طبقه بالاست و مادر شوهرش طبقه پایین. تازه 2.5 که بچه دار شده. دو تا بچه هم داره. شوهرش با برادر شوهر و مادر شوهر و دایی شوهرش یه مغازه خوارو بار فروشی دارن که اجاره ای هست. بیشتر شوهرش مغازه هست و بعد برادر شوهرش . بعد اینا ماهیانه یه پولی به مادر شوهر و دایی شوهرش از مغازه می دن. و همه کارهای سخت هم با شوهرشه. خانه مادر شوهرشم همیشه مهمون هست خرج خواهرم و با مادر شوهرش هم با همه. همیشه هم شوهر خواهرم همه چی از مغازه برای مادرش می یاره حتی گوشت و مرغ و میوه هم براش می خره. مادر شهوهره حقوق بازنشستگی داره  ولی جدیدا خواهرم می گه دیگه اون پول را خرج نمی کنه . حالا اینا همش مهمون دارن به خواهر من نمی گه تو هم بیا اینجا ناهار . این را هم بگم خواهر من صبح می یاد خانه ما و شب ساعت 11 می ره خونه اش . خواهرم به شوهرش می گه پول همیشه می گه ندارم. ولی برای مادرش خیلی خرج می کنه. خواهر شوهرش اکثر اوقات اونجاست. باردر شوهرشم همینطور. شوهرشم خیلی خیلی خوانوادشا دوست داره. همه کارهای مادرشا انجام می ده همه کارها . تازه 5 تا برادر شوهر دیگه هم داره . و این پسر کوچیکه است.

و اینکه خواهر من مظلوم وساده است هیچی نمی گه . الان باید چیکار کنیم. جدا هم نمی تونن بشن  مگر اینکه خونشون را بفروشن که  برای فروش گذاشتن ولی کسی نیومده بخره . لطفا یه راهکار 

https://www.ninisite.com/profile/forum/topic?topicId=2972166&slug=خ�  �نم-های-با-سیاست-کجایین-حالم-بده&postId=96700605

پ من چی بگم تو مراسم چهلم مادر بزرگم ساپورت پوشیدم با ی مانتویه خیلی بلند خداوکیلی پاهام یکم بیشتر پیدا نبود ساپورتمم جورابی بود بعد جلو پیرزنا وخیلی از زنایه فامیل عمه ام در میاد میگه همی جورابا چین پوشیدی پ شلوار نمیپوشی همینجوری میخوای بیای سر قبر ننت .بخدا خیلی خیلی بخودم میرسم هر بار ک میرم بیرون ی تیپ میزنم ولی جوری لباس نمیپوشم ک اینجوری عمه ام خوردم کرد ساپورت جورابی پوشیدم ولی مانتوم خیلی خیلی بلند بود. منه احمقم از رو احترام رفته بودم بش سلام کردم اینو ک بم گفت گفتم عمه مده همه میپوشن اینقد قهرش گرفتو غرغر میکرد تو مراسم مادرش ک نگو .. بعد دختر عموم عروس عمم هست عمم رفت خونشون ابروشو برد ک تو چیکار داشتی ب شلوار مریم . مریم کلی ازت ناراحت شد ک پیش همه اینجوری گفتی بعد خیلی دیدمش ازم کلی عذر خواهی کرد گفت ببخشید ک بت گفتم منم با ناراحتی بهش گفتم حالا عمه انگار تا تو گفتی نپوش من نمیپوشم بلابنسبتتون قهوه ایش کردم انگار بهشم برخورد ولی اصلا برام مهم نبود اخه جلو اینهمه ادم شخصیتمو خورد کرد بعد فقط پیش مامانمو دخترعموم ازم عذرخواهی کرد بعد چنوقت پیش پسرعمه ام دعوتمون کرد جشنش بقران باید سرووضع دخترشو میدیدین منکه توجهی نکردم ولی دخترعموم ک میشه عروسش هنوز ک هنوزه حرص میخوره ک چرا اینحرفو بهت زد بعد جلو دختر خودشو نمیگیره منم میگم بیخیال☺

مامان پارسا واقعا توهم نغبه ای 😮

واااااا عزیزم خب چ کاریه اگه شوهرت راضیه ک نرید باهاشون و از کارش پشیمون شده ک بهشون گفته زنگ بزنید بهشون و بگید کنسل شده مثلا شوهرت میتونه بهشون بگه خانومم یکم مریض شده مسافرت کنسل شده بعد یمدت یواشکی برید مسافرت 

الکی کلی هم معذرت بخواد و بگه مریضیتون یهویی بود وگرنه از خدامونه ک باشما بیایم مسافرتو اینحرفا ان شاء الله یوقت دیگه حتما جبران میکنیم از خجالتتون در میایم  حالا این یوخته  شاید هیچوقت نباشه ولی خب واسه ناراحت نشدن طرف مقابلمون خوبه  بگیم....................

وای چ جالب من پست بعدیو نخوندم تا مشکلتو خوندم شرو کردم ب نوشتن بعد از جواب دادن اومدم بقیه رو خوندم دیدم  گفتی ک خودمو زدم مریضی ولی راهکارامون مث هم بود ولی کارت خیلی خیلی درست بود ک نذاشتی شوهرت بفهمه ک نقشست این خودش ی سیاسته بزرگه خیلی خوشم اومد

سلام.من تازه سه ماهه عقد کردم  و منو همسرم واقعا همدیگه رو دوست داریم. در این بین مادر شوهر من گویا چند ساله ک مبتلا ب افسردگی پس از زایمان هستن. بخاطر همین هم گاهی یهو عصبانی میشه یا حرفای رو میزنه ک نباید بزنه و بی احترامی میکنه. .البته من خیلی کم پیش خانواده همسرم میرم و بخاطر مسافت ک زیاده گاهی چند روز میمونم تا با همسرم برگردیم. اوایل اگه مادر شوهر عصبی میشد جلوی من چیزی نمیگفت  یا واضح ن میگفت ک من متوجه بشم منظورش منم ولی حدودا یه ماه پیش یهو بهم جلو دختر و خواهرش حمله کرد و نفرینم میکرد  .فکر میکنه من میخوام پسر رو ازش دور کنم. خدا روشکر  همسرم بود و جلوش رو گرفت بعدشم بلافاصله همون روز با هم برگشتیم خونه پدرم. بهم توضیح دادن ک مریضه و بنده خدا پدر شوهرم ک کلی هم دوسش دارم حسابی شرمنده شده بود و همش معذرت میخواست. بعد از چند روز هم مادر شوهرم خودش زنگ زد معذرت خواهی کرد و حلالیت طلبید. ولی من از اون موقع دیگه میترسم ک حتی یه ساعت بدون همسرم تو خونشون بمونم. میشه لطفا راهنماییم کنین.؟؟ 

ه... تصمیم گرفتم بخاطر اینکه حالش بهتر بشه دو  سه سالی موقت یه خونه کنار خونه مادر شوهرم اینا زندگی کنم تا حالش بهتر بشه ولی از همین الان گفتم ک فقط یه مدت کوتاهی اینجاییم. کارم درست بوده؟ ممکنه دیگه همسرم نخود بریم جای دیگه؟

😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲

👏👏👏👏👏👏

واااای دقیقا مثل مال من.     ینی سال به سال نه یه زنگی به من یا به همسرم.   تا دعوت نکنم نمیان.  اصلا نمیگن مردین زنده ایین.  ینی من نه از خواهرشوهرام نه از پدر و مادر شوهرم خبر دارم نه اونا از من.   گاهی حس میکنم با طایفه ی کور و کرا وصلت کردم اصلا کاری بهمون ندارن که کجایین.  سفر میریم اصلا نمیپرسن کجا رفتین.  کی میاین کی اومدین. تازه اگه دعوتشون کنم میان یه شام میخورن میرن.  دخالت که اصلا ندارن.  تازه من شش ساله ازدواج کردم یکیشون بهم نگفته چرا بچه دار نمیشید.  من که اصلا رو‌نمیدم.  ولی اونام اهل رفت و امد نیستن. فقط یه بار یه بحث کوچیکی شد شوهرم گفت اگه اعصابتو خورد میکنن دیگه رفت‌و امد نکن    ولشون کن. ...لقشون

سلام خانما من تازه عضو شدم

تایپیک خیلی مفیدی هست ممنون میشم راهنماییم کنید

شوهرم خیلی خوبه فقط مشکل اینه که میخواد همه رو راضی نگه داره به خصوص مامانش،همیشه هم از حرف دیگران میترسه

کسی هست؟

نه والا من از اول زندگیم تا الان هر چی اون گفته گفتم چشم ولی من هر چی میگم اون برعکس لج میکنه. بعد از سه سال دارم کم کم ب این نتیجه میرسم منم دیگه به حرفاش گوش ندم خسته شدم بس ک سر هر چیزی الکی لج میکنه