2777
2789

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

راست میگی زهره جون, خانم باسیاست و با منطق
روشی که گفتی به نظر من کارسازه، تشکر از توجه خاصت، من از دیروز تقریبا شروع کردم امروز براش تن بادمجون آوردم سرکار و دیشت با این که از اداره برای شیفت شبانه کلاس داشت و دیروقت اومد نیمرو و خیار گوجه.
زهره جان ممنون از راهنماییهات خیلی منطقی مشکلارو با سیاست حل میکنی


منم این پنجشنبه که رفتیم خونه ماماشوشو بهش اینو که گفتی میگم


شاید دلش بسوزه [smiley]s/sm_31.gif[/smileyولی از الان دارم نقشه میکشم چی بهش بگم موقع بارداری که اجازه بده اخه با بچه سخته
اگه شما پیشنهادی دارید دریغ نکنید دعاتون میکنم
زهره جون ایول (ببخش منو با این الفاظ چاله میدونی آخه چیز دیگه ای به ذهنم نرسید ) خصوصا جواب نیلاب رو خیلی خوب دادی
من یه مشکل دیگه دارم اینه که مادرشوهرم همه چی و از ما مخفی میکنه خصوصا مسافرتاشو آخه زیاد مسافرت میره حداقل 3 ماهی یکبار
مثلا کربلا میخواستن برن یه هفته قبل از رفتنشون از زبون خواهرشوهرم در رفت و جالبه همش هم یه دفعه ای جور میشه (بعدا دراومد 7 ماه قبل ثبتنام کرده بودن ) و جالبر تر این بود که ما هم برنامه ریختیم بریم مشهد همون تاریخو اون وقت اعتراض میکنه چرا به ما نگفتین حالا کی مواظب خونمون بشه ؟!
من اوایل نمیدونستم انقد زیاد سفر میرن واسه همین قبول کردم که برم از خونشون مواظبت کنم و این اشتباه بزرگ من شد وظیفه من.
باور کن یکی از دلایلی که من حاضر شدم بیام اینجا واسه این بود که وقتی میرن سفر من مجبور نباشم یک هفته از خونه و زندگیم دور باشم
حالا سفر یکیشه کلا همه چیزش مخفی کاریه ولی شوهرم وظیفه خودش میدونه از روزی که ما تصمیم به یه کاری میگیریم اونا رو در جریان بذاره چون مادره !
تو رو خدا بگو من چجوری به شوهرم بهمونم که زندگی ما از اونا جداست و قرار نیس اونا تو جریان همه چیز باشن ؟
ببخشین زیاد حرف زدم تقصیر خودته که انقد خوب و با سیاستی (چشم نخوری ایشاا...) و به راحت جواب میدی
خدایا زیباترین لحظه ها را نصیب مادرم کن
که زیباترین لحظه هایش را به خاطر من از دست داده است
یسنا جون شوشوی منم خیلی با مامانش صمیمیه ... همه چی را تعریف میکنه ... ما هرروز بهشون سر میزنیم ..البته منم باشون راحتم اما دوست ندارم شوشو هرچی را بگه مثلا دسته گلای منو یا حرفای مامانمو...
بچه ها سیاست مادرشوهر من در این حده که حاضره بچه هاش با هم قهر باشن تا اعصابش راحت باشه و البته ما دو تا جاری از هم دور (آخه جاری من خیلی پر سر و زبونه و حرفش و رک میگه و خیلی احترام نگهدار نیس حرمتش شکسته شه حرمت میشکنه و حسابی شوهرش و میچلونه و بر علیه خونوادش پرش میکنه و خلاصه از پس اینا برمیاد ) واسه همین مادر شوهرم میخواد ما از هم دور باشیم تا مبادا روی من تاثیر بذاره و بشم مثل اون
برادر شوهر من کلا افکارش با شوهر من فرق میکنه دو تا تیپ شخصیتی متفاوت با عقاید متفاوت حالا مادر شوهر من هی از این دوتا حرف میبره واسه هم و زیادی دو به هم زنی میکنه
خدایا زیباترین لحظه ها را نصیب مادرم کن
که زیباترین لحظه هایش را به خاطر من از دست داده است
مرسی زهره جونم ، بخدا دیگه بریدم ، خسته شدم از کارشون و ادا و اصولاشون
هیچ کس حق نداره بگه بالای چشمشون ابروه وگرنه طرفو ... می دن

یسنا جون ، برادر شوهر و جاری منم مثل ماله شما هستن ، جالبه خیلی چیزهامون شبیه همه ، البته اونا دوساله که هیچ رابطه ای با هم ندارن دیگه ، عوضش تا می تونه از منو شوهرم توقع زیادی داره و شوهر ساده منم آماده سواری دادن به اوناست اونا هم فکر می کنن وظیفشه
من از چند سال پیش هر وقت مشکلی داشتم می رفتم پیش مشاور ، مشاور بهم می گفت تو نمی تونی مادرشوهرتو عوض کنی
راست میگه آدمی که 40-50 سال به این روش زندگی کرده و همه از یزرگو کوچیک بهش گفتن چشم که دیگه نمیشه عوض کرد

من مشکلم خودمم ، خودم دارم داغون میشم وقتی می بینم یه تنه دارم می جنگم و راه به جایی نمی برم
مثلا شوهرم دوست داره وقتی می خوایم بریم بیرون پسرمو بزاریم خونه اونا و تنهایی بریم ، ولی من اصلا دلم نمی خواد اینکارو بکنم ، هم بخاطر اینکه صبح ها که سر کارم دیگه بعدازظهر دلم نمیاد ازم دورش کنم ، دومم بخاطر رفتارهای اونا ، کلا پسرم وقتی می ره اونجا اصلا مراعات نمی کنن ، نه به غذاش می رسن ، همشم سر به سرش می زارن و عصبیش می کنن
زهره جان ممنون از راهنماییهات
اما بهتره یک نکته یادمون نره
یه زن نباید برای جلب توجه مرد خودشو فدا کنه من مخالف این قسمتم (ببین شوهرت به چه چیزایی علاقه داره و یا وقتشو با چه چیزایی پر میکنه .. اطلاعاتتو در اون زمینه زیاد کن و وقتی اون در حال انجام اون کاره تو هم دربارش نظر بده و باهاش همراه شو مثلا اگر در حال انجام کارای دانشگاه یا نمره دادنه تو هم پیشش برو و با هم اینکارو ...)
اینجور کارا برای یه مدت کوتاه جواب میده
ما زنا نباید علایق خودمونو فدای خواسته های شوهرا و مردای دیگه بکنیم. اینجوری بعد یه مدت سرخورده میشیم بعد 10 سال میبینیم .....
به زبان سادهتر بگم مردا نیاز به نادیده گرفتن از طرف ما رو دارن
حالا یه خانوم برای جلب توجه شوهر فوتبال دوستش بیاد باهاش کل بازیها رو علارقم میل باطنیش ببینه . یه مدتی هم خودشو گول بزنه گه من هم به فوتبال علاقه مند شدم .....مشکل حل نشده
بازم از راهنماییهات ممنون
http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1289595&PageNumber=7
زهره جون حرفات جدای از کمک خیلی زیادی که میکنه یه جورایی آدمو آروم هم میکنه امیدوارم لحظه لحظه زندگیت پر از آرامش باشه
خدایا زیباترین لحظه ها را نصیب مادرم کن
که زیباترین لحظه هایش را به خاطر من از دست داده است
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792