سلام خانوما . خوبین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منم تا الان خواننده خاموشتونم ! فک کنم همه صفحاتو باهاتون بودم و خوندتمون !
من یک ساله که ازدواج کردم ! مشکلم شبیه ونوس جونه تقریبا ! همسرم مغرور و خوادخواهه و مامانشم حسابی لوسش کرده ... قربون صدقش میره که من حالم بد میشه ! بغلش کنه بوسش کنهو لپشو بکشه و هزار تا ادا و اصول ..... همشم جلوی من ! میریم اونجا اسم شوهرم فقط سر زبونشه ! اینو پختم که مهدی دوست داره ! اینو ایجوری کردم که مهدی گفته ! اینو اونجور کنین که مهدی میخواد ...
همسرم خیلی خوبه ! فقط مغرور بودنش و وابسته بودنش . مثلا بحث سر کار رفتن من شد ! از بین حرفاش فهمیدم که انگار من برم سر کار سرش منت میذارمو یا هی بگم پول من پول من ! خودش که میگه هر وقت بخوای حرفی ندارم .. اما از اون موقع خیلی ترسیدم ! میگم نکنه بعد مشکل ساز شه واسم ....
یا اگه بحث بینمون پیش بیاد انقد که مغروره جلو نمیاد ! اخرش دیگه دوروز که سرد میحرفیم کم کم خوب میشیم . یکم میاد طرفم منم میدوئم طرفش .... نمیدونم چیکا کنم !!!!!!!!!! خودمم طاقت ننمیارم ! دوست ندارم اون هروقت بخواد با هم سرد باشیم و هروقت بخواد گرم ... باهاش حرفیدم اما خب فایده نداشت ...
خیلی وقتا به خاطر رابطمون خلی ناراحتیارو عنوان نکردم که روزای خوبمونو خراب نکنم اما همسرم اینجوری نیس ! یهو شاید بدون اینکه فک کنه یه حرفی بهم بزنه ....
یه مشکل دیگم که دارم اینه که زیادی به مساوات بین خانواده خودم و خودش پایبنده ! اگه یه شب خونه مامانم باشیم شب بعدش حتما باید بریم خونه مامانش ... یه ناهار رفتیم ناهار بعدی اونجا ... کلا هر کاری واس خانواده خودم کنم باید واس خانوادشم انجام بدم ! خیلیم به حرف خانوادشه ! اونا بگن چیکا کن میکنه ! رابطمون خوبه اما خب اینا خیلی اذیتم میکنه .... یه مدت رفت و امدامون یه شب درمیون شده ! یه شب اینجا یه شب اونجا .... چن بار خونه مامانم نرفتم اما همسرم از رفتن خونه ی مامانش اینا منصرف نشد . نزدیک چن ماه عکس العمل نشون ندادم که حساس نشه اما تاثیر نداشت کم نشد اصلا ... بگم خستم نریم همش میگه بهونه میاری اذیت میکنی یه بار شد بگم بریم تو بهونه نیاری و ازین حرفا میزنه .... حتی شبی که مثلا نوبت خونه مامان منه هی میگه بریم خونه ی مامانت اینا که فردا شبش اونجا باشیم .. دیگه موندم چیکا کنم ....
از اون طرفم که خانوادش اینا خیلی حساسن که پسرشون با خانواده من زیاد نباشه و ... مطمئنن تاثیر حرفاشونه که الان اینقد همسرم میخواد یکسان عمل کنه همه جا .... همیشه میپرسن کجا بودین ؟ کجا رفتین که سر از کارمون در بیارن ! بگیم بیرون بودیم میگن کجا ! دقیق باید واسشو نتوضیح بدی که کجا بودی ...
خواهر شوهر بزرگمم همیشه میزنگه که برین به مامان سر بزنین ... یا خونه مادر شوهرم هستیم زنگ میزنه که کیه خونه ! میخواد ببینه ما هستیم یا نه ! حدودای 9 میزنگه .... وقتی مارو میبینه همش میپرسه کجا بودین ... کامل ازم امار داره ! یه بار بین حرفاش یه چیزی گفت .. با خنده گفتم چه اماری میگیری تو ... بعد دیدم باز از مادر شوهرم داره میپرسه مهدی اینا ساعت چند اومدن خونه ؟