همسرم پدرش از بچگی‌از دست داده و با مادرش زندگی کرده خاهر برادرای دیگش هم سر و سامون گرفتن زیاد سر نمیزنن بهش بعد همسرم اساسا خیلی با مادرش راحته و همه ی حرفامونو بهش میگه این چن روز من هر روز دیدم مادرشو یا اومده خونمون یا بردیم بیرون بهش میگم من دلم میخاست با هم بریم بیرون نه اینکه اونم بیاد و سر این ماجرا با من خیلی بد برخورد کرد گفت تو به من زور میگی همیشه بیرون رفتن زهرمارم میکنی بعد یهو بحث های چند ماه پیش م میکشه بیرون و میگه تو هر سری میریم بیرون دعوا را میندازی
چیکار کنم ؟
ممنون میشم بیای تاپیک اخرم
پسر مامانی سخته
پارش کن تاادب بشه
بکشش
خب قانون بزارید
هفته ای یکبار ۲ تایی یبار ۳تایی
تحمل منم همین شرایط دارم چاره ای جز تحمل نیست
مجبورش نکن تغییر کنه مگ از اول نمیدونستی وابسته مادرشه بعدشم حق داری بخای تنها باشی با شوهرت ولی ب اینم فکر کن شاید وقتی میبینه مادرش کنارشه حس بهتری داره
باهاش قرار بذار که هر مشکل رو همون موقعی حل میکنید که اتفاق میوفته و مطرح میشه، هرچی حرف هست هم همون موقع باید بزنید، نبش قبر و اینا ممنوع باید باشه
پسری که با مادرش وابسته اس و هیچکس نمیتونه تغییر بده مگر خودش پس خودتو خسته نکن سعی کن ار زندگیت لذت ببری.
وقتی خودش نخواد کاری نمیتونی بکنی.
تو باهاشون نرو نه به حالت قهر خونسرد باش و خواستن برن بگو من کار دارم نمیام شما برید وقتی ببینه بی تفاوتی و خودتو جای دیگه پیش مامانت یا با دوستت و کارات سرگرمی میاد سمتت الان هرچی حساسیت نشون بدی اونا بدتر میکنن یه مدت ولش کن
بهش بگو یکی درمیونش کن
