2777
2789
عنوان

داد زدم از همسایه کمک خاستم

661 بازدید | 39 پست

همسرم روانیه کتکم زد حس کردم دیگ دارم میمیرم توخونه داد زدم از همسایه ها کمک خاستم .خانوم همسایه شنید اومد دم در همسرم  نزاشت جواب بدم فقط گفتم خوبم ببخشید برو .

بنده خدا پشت در گریه کرد که نمیتونم برم اومدم کمکت.ده دقیقه وایساد بعد رفت

خدا خیرش بده نمیومد میکشت منو.یساله ترک منزل کردم در حال جدایم  منتها اومدم یسری وسایل ببرم که بدشانسی شوهرم سر رسید 

الانم اومدم خونه پدرم نمیخام دیگ برگردم اونجا ولی دلم پیش همسایس که نگرانش کردم

اتفاق از زبون خواهرمه برام تعریف کرد اس داد .

هنوز ادمای خوب هستن خدا هرچی میخاد بش بده

خدا خیرش بده 

به تو هم آرامش بده

 دخالت کردن توی زندگی دیگران و قضاوت کردنشون کار انسان های بی ملاحظه و بی فرهنگه...چه تو مسائل بچه آوردن باشه چه ازدواج چه شغل چه هر چی...انسان های عاقل فرهنگ سازی می‌کنند،تبلیغ می‌کنند،آگاه سازی می‌کنند!زندگی شخصی با زندگی اجتماعی فرق میکنه...زندگی شخصی چیزیه که بین خودت و خانوادته و زندکی اجتماعی چیزیه که تو برای جامعه به اشتراک میذاری.پس انقدر نگید به خودم مربوطه به خودم مربوطه حتی طرز صحبت کردن شما توی خیابون به بقیه مربوطه...فقط انسان های بی تمدن جامعه رو برای خودشون میدونن یه انسان متمدن آرامش جامعه رو بهم نمیریزه.ریشه فلسفه اعتقادات از چهارچوب ها گرفته میشه یا حتی میشه به پوشش تشبیهش کرد...و یک انسان بی لباس عریان خطاب میشه نه پوشش متفاوت.کسی که به بد دهنی اعتقاد داره اعتقاد نیست بی اعتقادیه.پس هر اعتقادی قابل احترامه ولی بی اعتقادی ارزشی نداره پس پایبندی به بی اعتقادی طنزی بیش نیست.انتقادپذیر بودن خوبه ولی انتقاد یه انسان عاقل و بالغ رو می‌پذیرم.به نظر و رفتار انسان ها نگاه نکن نصفشون دلیل کارهاشون رو نمیدونن اگر میخوای راه درست رو بری دنبال حقیقت برو.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

برو پزشک قانونی

روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید...حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیده‌ای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بی‌عیب است و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.به نقل از تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷

وای من بودم پزشک قانونی شکایت وااای قصد جونتو کرده 

مرتیکه روانی

سعی کردم که بمانی و بریدی به درک/کارمان را به غم و رنج کشیدی به درک/به جهنم که از این خانه فراری شده ای/عاشقت بودم و هرگز نشنیدی به درک/میوه کال غزل بودمو از بخت بدم/تو مرا هرگز از آن شاخه نچیدی به درک/فرق خرمهره و گوهر تو نفهمیدی چیست/جنس پا خورده بازار خریدی به درک/عاقبت سنگ بزرگی به سرت خواهد خورد/میکشی از ته دل آه بزرگی به درک
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز