همکارم تعریف میکرد، یک از اهالی روستاشون رفته بود، الکی قسم خورده بود و شاهدت الکی داده بود
بعدش یک پسر ۷ ساله داشته ، که با نذر و نیاز خدا داده بهش،
پسر بچه افتاده بود تو همون دیگ حلیم نذری، کسی نتونسته نجات ش بده ، ( ادم دلش برا اون پسر بچه میسوزه ، ولی خدا جای حق، با نقطه ضعف ش بهش نشون داده،