من دیشب رفتم خونه پدر همسرم مهمان بودم که چون ۱۱ و نیم برگشتم سیلی هم خوردم ازشون ! عقدیم
همسرم مادر نداره ، دیروز سوسیس خورده بود کلی حالت تهوع داشت دلم سوخت صبح خواستم برم خونشون غذا بپزم که یکی دو ساعت بعد برگردم ، همسرم خواب بود معمولا تا ظهر خوابن
مامانم گیر داد کجا میری و کلی کفر کرد و فوشم داد بعد گفت کی میاد سراغت منم الکی گفتم با همسرم میرم
مامان نامردم زنگ زده به همسرم بهش گفته تو که اومدی سراغ زهرا پایینی خب بیا بالا
هدفش این بوده مچ منو بگیره و به همسرم خبر بده من رفتم بیرون در حالی که من اسنپ هم واسه در خونه اونا زدم