تاپیک جامع ***زایمان طبیعی پس از سزارین***

سلام عزیزم

از صمیم قلب تسلیت میگم

متاسف شدم

امیدوارم خدا به دلت صبر و به روح و روانت آرامش بده

خیلی سخته

امیدوارم زودتر این روزهای تلخ سپری بشه و خداوند مجدد فرشته ای را نصیبت کنه تا ان شاالله جبران این روزهای سخت باشه

عزیزم دکولمان جفت یک اتفاق هست

خواهر خود من هم که هیچ کدوم از این کارها را نکرده بود

و بارداری اولش بود

تو هفته 34 دکولمان جفت شد

چون کل بارداری استراحت مطلق و دارو بود

به محض دیدن یک لک خیلی ناچیز رفت بیمارستان

معاینه کردن و تشخیص دکولمان دادن

اما به خودش نگفتن

بلوک زایمانی که رفته بود معاینه کرده بود

تلفنی به دکترش گزارش داده بود

چون قضیه اورژانسی بود

و دوترش تو یک بیمارستان دیگه تو اتاق عمل بود

به خواهرم گفته بودن دکترت گفته برو اونجا تا خودش معاینه ت کنه ولی نگفته بودن جریان چیه تا استرس نگیره

در واقع فرستادنش اونجا که زودتر سز بشه

این هم که رفته بود دیده بود همه چی را آماده کردن و بلافاصله رفت اتاق عمل و سزارین شد

الحمدلله بچه ش سالم موند

چون خیلی به سرعت و بلافاصله سزارین شده بود

شما هم خودت را ملامت نکن

ممکنه علت دیگه ای داشته باشه

اما حواست را جمع کن

نکته به نکته را تو ذهنت نگه دار

ان شاالله دفعه بعد هیچکدوم از این اتفاق ها نیوفته

ولی خیلی به بدن خودت برس

تا می تونی استراحت کن

اصلا سبک و سنگین نکن

یک سوال اگر ناراحت نمیشید

جنین قبل تولد از دست رفته بود یا بعد از سزارین؟

سلام عزیزم واقعا متاسفم شدم خدا بهت صبر بده و سلامتی بهت بده انشاالله😔

الان فرزند دیگه ای دارید؟

عزیز جان من تا حالا تجربه ش نکردم

ولی حتما با پزشک تون مشورت کنید

عزیزم امیدوارم خدا بهت صبربده و سلامتی وتوان شروع دوباره امیدوارم بزودی دوباره خدا بهت یک کوچولوی ناز  دیگه میده تا غمت فراموش کنی.من زایمان اولم طبیعی بود اونموقع کم سن بودم به اصرار دکترم  اصلا به من نه ورزش داد نه دمنوش نه گل مغربی ماه اخر فقط گفت تامیتونی  راه برو  من سه سانت شدم  روز زایمان با امپول فشار ۵ ساعت درد کشیدم وفارغ شدم الان دکترم میگه باید خودت دردت بگیره بدون هیچ دخالتی  من فکر میکنم توبیمارستان درد بکشی تحت نظر دکتری خیلی بهتره همینطور که گفتی دارو گیاهی یا حتی انجام ورزشها به شرایط بدنی سنی وزنی افراد بستگی داره  وبرای همه یکسان نیست ودر هر حال باید تحت نظر پزشک باشه

پریوش جان منم خیلی نگران شدم و همش میگم نکنه چون شکمم کوچیکتر شده، آب جنین اوکی نشده و ختم بارداری بشم.

توی این بارداری انگار دارم شیشه حمل میکنم (به قول قدیمی ها) تا یه ذره از نظر جسمی به خودم فشاربیارم یا از نظر روحی رعایت نکنم یه عوارضی می بینم

تنها چیزی که بهم آرامش میده اعتقاد به تقدیره

خدا به هممون رحم کنه.

ممنون از توصیه ت.

سلام عزیزم واقعا از شنیدن این خبر خیلی ناراحت و متاثر شدم تسلیت میگم و از خدا میخام بهتون صبر و ارامش بده و دوباره یه فرشته کوچولوی دیگه تو دامنتون بذاره🌷🌷

وای نگو توروخدا.. دور از جون

خب اگه با استراحت بهتری خیلی باید استراحت کنی.. مواظب خودت باش

سلام دوستان..اول از همه از عمق وجودم به كاربر زي 77 تسليت ميگم و از خدا ميخوام اين غم رو چند برابر جبران كنه براش....اما نكته اي كه ميخوام به بقيه مامان ها بگم اين هست كه:

بنده با شنيدن اين اخبار بد كه ناگهان يه اتفاق ناگواري ميفته.ذهنم مدااام ميره طرف مسايل ماورايي. البته اين ذهن و احساس من هست اما اين حقيقت و تاثير گزاري امور ماورايي رو امور دنياي رو اصصصلن نميشه انكار كرد....همه ميدونيم كه زمونه ي الان ما متفاوت هست .پر از آشوب و بلاهاي عجيب غريب پر از فتنه ها و به معناي واقعي كلمه آخرالزمان هست...خب حالا امام معصوم ما براي درامان ماندن شيعيان از حجم بلاها و اشوب ها و چشم زخم ها و طلسم ها و نيروهاي شيطاني يه نسخه ي بسياار تاثير گذار دادن و اوون

حرز كبير حضرت جواد روي پوست آهو هست...نظرات حجت الاسلام عالي.آقاي جاودان. آقاي فاطمي نيا.آيه الله بهجت...رو در مورد حرز حضرت جواد بخونيد...ميگن معروف ترين و مشهور ترين حرزها..حرز حضرت جواد روي پوست آهو هستت كه آثار و خواص بسياار زياد و عجيبي داره...تو نت سرچ كنيد بخونيد....

اين حرز رو همييييشه همراه خودتون داشته باشيد و به بازوي راست ببنديد...حرز يعني يه سپر معنوي بسياااااااااااااار قوي در برابر امواج منفي شيطاني. چشم زخم هاو سحر و جادو ها و طلسم ها و بلاها و فتنه ها و آشوب ها ووووووووو.....

البته بگم كه حرز كبير حضرت جواد روي پوست آهو بااايد با آداب بسيااااار خاص و دقيقي نوشته بشه هر چقدر آداب و شرايط نوشتنش دقيقتر انجام بشه تاثير گزاري حرز هم بيشتر هست.....پس اگر خواستيد تهيه كنيد از يه جاي بسيااااار مطمين تهيه كنيد و ار فردي كه مطمين باشيد خبره ي اين كار هست....

حرزها موكل دارن...نماز حرز رو كه بخونيد اون حرز متعلق به شما ميشه....

اينو گفتم كه كلا تو ذهنتون باشه و دنبالش باشيد خصوصا خانم هاي باردار چون زن باردار آسيب پذيري بيشتري داره به واسطه ي حمل جنيني...اگر دقت كرده باشيد خانم هاي باردار خيلي تو چشم هستن...مدام حرفشون سر زبون دروهمسايه و فاميل هست...و مدام ازشون پرس و جو ميكنن....

هم چنين چند نكته ي معنوي ديگه هم ميدونم بهتون ميگم انشالله بدردتون بخوره....انگشتر حديد كه روي نگين حديدش حكاكي هفت جلاله باشه( اعوذ بجلال الله..اعوذ بكلمات الله...اعوذ برسول الله..امنت بالله و كتبه..اني واثق بالله و رسله...اشهد ان لا اله الا الله مخلصا..) كه اين انگشتر هم روايت از امام صادق هست و بسيار كارگشا است خصوصا براي بارداري و زايمان راحت....

يكي هم لوح ( علي عين الله) كه بازوبند حضرت علي بوده و اين لوح هم 50 خاصيت تجربه شده داره از مرحوم افشاري اروميه اي نقل شده... اين لوح رو همروي نگين حديد حكاكي ميكنن و ميشه انگشتري كرد يا گردنبند....هم چنين روي لوح برنجي كوچك هم حكاكي ميشه و ميشه توي جاحرزي قرار داد و به گردن آويخت...

من كانال معتبر توي ايتا سراغ دارم براي تهيه ي حرز و انگشتر...

سلام دوستان نمیدونم من رو یادتون هست یا نه... من سال 95سزارین اورژانسی شدم اسفند98فهمیدم خدا دوباره بهم لطف کرده و کنجد توی دلم گذاشته تاریخ زایمانم رو آبان زدن... همه چیز خیلی خوب پیش میرفت همه ازمایشاتم سونوهام رشدبچه غربالگریها... از چهارماهگی به فکر ویبک افتادم بااین تاپیک آشناشدم همه ی تاپیک رو از اول تا انتها خوندم... به عشق ویبک بال بال میزدم از پنج ماهگی هرروز دعا و سوره هایی که توی تاپیک گفته شده رو میخوندم سی هفتگی که رفتم سونو کالر داپلر گفت جنین بریچه... منم خیلی سجده رفتم و قرآن رو باگوشیم پخش میکردم و هندزفریم رو زیر شکمم میذاشتم تا بچم بچرخه توی هفته ی 35 حس کردم چرخیده 35هفتگی رفتم سونو سلامت جنین... همه چیزش خوب بود رشدشم دقیقا35هفته بود هم اینکه سفالیک شده بود چقدر خوشحال شدم که چرخیده و سالمه... از بعداز سونو دیگه کم کم پله نوردی رو شروع کردم البته قبلش هم ورزشهای زایمان و پیاده روی که توی تاپیک ذکرشده رو انجام میدادم... دوسه شبی دمنوش رازیانه خوردم و شیاف مغربی گذاشتم سربچه اولم چهل روز اخر روزی نصف لیوان عرق کاسنی خوردم برای جلوگیری از زردی گرفتن نوزاد... سر این یکی هم خواستم بخورم ولی چون طبعش سرده ترسیدم که نکنه باعث بشه ایمنی بدنم بیاد پایین و کرونا بگیرم...ونخوردمش... همه چیز داشت خوب پیش میرفت ولی فقط از چندروز بعدازسونو حس کردم نوع حرکات بچه فرق کرده... دیگه لگد محکم نمیزد فقط سرشو بسمت پایین میکوبوند و بیشتر وول میخورد منم فکر میکردم چون تازه سفالیک شده اینطوره ولی تکون داشت خیالم راحت بود بیستم مهرماه دوساعت بعداز غروب خیلی حرکاتش کم شد من چیزشیرین خوردم و به پهلوی چپ خوابیدم ولی چیزی حس نکردم به شوهرم گفتم داشتیم آماده میشدیم که بریم بیمارستان برای ان اس تی... همونجا بچم چندتا حرکت انجام داد و ده دقیقه ای هم سکسکه کرد منم خوش خیال که اره حالش خوبه چه کاریه توی این اوضاع کرونا برم بیمارستان... ضمنا حرکات بچم از اول مدلش ی روز درمیون قوی و ضعیف بود یک روز خیلی زیاد یک روز کم...منم گفتم خب امروز کمه فردا قویه...ساعتهای نه شب بودازشدت خستگی خوابیدم صبح که پاشدم انتظار داشتم مثل همیسه سرصبحونه بچم  تکون بخوره ولی نخورد هیچ خبری نبود... رفتم زایشگاه ضربان قلب پیدانکردن... رفتم سونو گفت متاسفم... ضربان قلبش یک خط راست بود... بچه ازبعداز35هفتگی رشد نکرده بود یعنی دقیقا بعداز خوشحالی من ازبابت سلامت و سفالیک بودنش...دنیا روی سرم خراب شد... زایشگاه شهرمون میخواستن سزارینم کنن قبول نکردم رفتم مشهد دوروز سرگردون بودم تا پزشک پیداکنم برای ویبک !اولش رفتم پیش خانم دکتر فریده انصاری انشالله خداخیرشون بده اول معاینم کرد گفت دهانه رحمت بستست کاملا... و نرم هم نیست...ی شیشه روغن کرچک بهم دادو دوتاشیاف گل مغربی برام گذاشت گفت بعدازدوساعت برو بیمارستان... رفتم بیمارستان معاینه شدم ولی بازم دهانه رحمم کاملا بسته بود برگشتم ومنتظرشدم دردام شروع بشن... ازساعت7شب دردای پریودی شروع شدن ساعت ده شب انقباضام شروع شدن اول هر پنج دقیقه...تاساعت12تاهریک دقیقه هم رسید ولی یهو قطع شد هرده دقیقه یک انقباض داشتم... تاصبح همینطورگذشت و رفتم مطب خانم دکتر طوبی موقر معاینم کردن گفتن خیلی دهانه رحمت نرمه دوسانتم بازشده برو بستری شو منم ساعت سه بعدظهررفتم بستری شدم و تمام مدت روی توپ بالا پایین شدم و موقع دردام فقط از بی بی دوعالم و حضرت رقیه کمک میخواستم و فقط اشک میریختم... ازشون خواستم واسطم بشن پیش خدا تابتونم طبیعی زایمان کنم و سر هیچ دوباره شکممو پاره نکن... مامای همراهم داشتم خیلی کمکم کرد بالاخره ساعت ده شب بعداز27ساعت درد کشیدن  به فضل الهی تونستم طبیعی زایمان کنم هرچند که بادست خالی برگشتم خونه... علت مرگش هم مشخص نشد بعدازدوماه رفتم آزمایشات ایمنی انعقادی... ی کوچولو غلظت خون دارم روز زایمانم pttخونم 26بوده و بعدش 31هرچند بنظر دکترم غلظت خون محسوب نمیشه ولی گفت بارداری بعدیت بمحض اطلاع باید آسپرین بخوری الان همش میگم کاش سر اینم عرق کاسنی خورده بودم آخه خون رو رقیق میکنه شاید بخاطر همین عرق کاسنی بچه اولم سلامت دنیا اومده ولی ماازحکمت الهی بیخبریم بی اذنش حتی برگی از درخت نمیفته... اوایل انقدر شوکه بودم و نا احت که اینجا عنوانش نکردم فقط به فیروزه جون پیغام دادم که اینجا بگه تونستم ویبک بشم و توی تاپیک بگه الانم که دیدم این دوستمون زی1377متاسفانه این اتفاق تلخ براش افتاده لازم دونستم بیام تجربه هرچندتلخمو دراختیار بذارم شاید بدرد حتی یک نفرخورد... ازتون خواهش میکنم حواستون خیلی به حرکات بچتون باشه.. دمنوشها و چیزهایی که مصرف میکنین رو خیلی تحقیق کنین که برای بدن شما ضرری نداشته باشه هر فرد بافرد دیگه بدنش فرق میکنه برای همه نمیشه یک نسخه پیچید باتوکل برخدا پیش برین انشالله بچتون سالم بیاد بغلتون راستی اینم بگم باوجود درد طولانی که کشیدم ولی طبیعی باسزارین اصلا قابل قیاس نیست طبیعی خیلی بهتره لااقل برای من اینطور بود

زی عزیزم لطفا درخواست دوستیمو قبول کن منم مادر یک فرشته ام... 

راستی دوستان برای من همه چیز طبیعی و نرمال بود و واقعا مرگش بی علت بود جفتم بعداززایمان بازور دکتر کنده شد بندنافم نرمال بود حتی جفت رو دادیم پاتولوژی نرمال گزارش کردن فقط الان احتمال غلظت خون در هفته های بالتی بارداری و عدم خونرسانی خوب به جنین رو دادن چون دوهفته اخر ت.قف رشد داشته 

البته چشم زخمم بی اثر نیست متاسفانه...

برای همه ی مادرهایی که توراهی دارن دعا میکنم انشالله به سلامتی بچشون رو بغل بگیرن و هیچکسی توی دنیا این درد رو تجربه نکنه... من ساک نوزاد و خودمو اماده کرده بودم... ولی قسمت نبود...

آقا آقا

نسبت به کل تاپیک شک نکنیم که

باید از کل اتفاقات تاپیک درس عبرت گرفت همین.

من بیشتر مصمم شدم سونوهام و مراقبت هام رو جدی بگیرم. بچه با بچه فرق میکنه.

حالا آدم دعا کنه، فرضا مستجاب نشه، نسبت به وجود خدا شک نمیکنه که، نعوذبالله.