حالا ک قضیه ماشین پیش اومد
منم یه خاطره بگم
من زمان خیلی زیادیه که بی ماشینم، جوری ک زمانش از دستم در رفته دیگه 😁🤧
تواین چند مدت هم چند بار شرایط خرید دوباره ماشین برامون پیش اومده
ولی آقای همسر گفته نه😒 میخوام پولمو بزنم به کار
ناگفته نماند که مسر بنده طوریه ک یک هزار تومنی پول ب تاکسی اینترنتی اسنپ و تپسی و آژانس و اینا نمیده
همیشه میگه پول زوره برای دو قدم راه مثلا 50 60 هزار هزینه کنی 😐
همینو 1/500 میدی با اتوبوس و یا ون میری🙄
محل زندگیمم جوریه که هیچ فروشگاه اطرافمون نیست
نه سوپر مارکتی، نه نونوایی
یعنی یک سوپری میخوام برم باید منتظر بمونم همسرم بیاد با موتورش بریم یا دو تا اتوبوس عوض کنم برم که ب سوپر مارکت برسم و دوتا اوتوبوس هم عوض کنم که برسم خونه
برای همین میگم خدا پدر و مادر کسی رو که اکالا رو اختراع کرد رو بیامرزه🤧😁
خلاصه جونم بگه براتون ما چند ساله فقط با موتور سر میکنیم و اتوبوس😁
چند روز پیش که صبح زود برای بچم جلسه گذاشته بودن، آقای همسر هم بیکار بود، روی خودش خیلی دیگه فشار آورد گفت نمیخواد اینهمه راه رو با اتوبوس بری، خودم میرسونمت😐😂
آقا سرتونو درد نیارم تا اومدیم استارت موتور رو زدیم یک کوچه رفتیم پایین تر، یک خانم از کوچه روبرویی با ماشین اومد شپلققق زد به ما🤦♀️🥲
خانمه هول شد میخواست بزنه رو ترمز زد رو گاز😵💫😵
چشمتون روز بد نبینه منو همسرم جفتمون پخش زمین شدیم و دقیقا افتادیم لبه ی جدول
خودمون کاری نشدیم الحمدلله😢
ولی موتورمون هر تیکه اش یه طرف افتاد😫
یعنی من اونروز با تمام وجودم معجزه ی خدا رو حس کردم 🥹🥹🥹
اصلا غیر قابل باور بود ماشینی از بغل باسرعت بهمون بزنه و موتورمون تیکه تیکه بشه ولی خودمون سالم خداروشکر
البته یکم کبودی هست ولی خدا خیلی رحم کرد که سرمون لبه ی جدول نخورد
خدایا عظمتت و بزرگیتو شکررر🤲🤲
فردای تصادف نشستم باهمسرم به صحبت کردن گفتم اینقدر خودتو ب آب و آتیش میزنی برای چی؟ اینقدر پولا رو روی هم توف میزنی برای چی؟ همش میگی ماشین نمیخواد بزار بزنم ب کار، از بغل کار پول در میاد، از کنار کار هم پول در میاری که فوری میری خرج شکمت و رستوران میکنی
نمیکنی ک یه سکه طلایی چیزی بخری بزاری کنار یکی باشه برای دوروز دیگه لازم مون میشه
گفتم ببین تا قبل اینکع از خونه بیایم بیرون باهم میگفتیم و میخندیدیم
به یه دقیقه نکشید اومدیم اینور تر ماشین زد بهمون
دور از جون اگ ب گیج گاهمون ضربه میخورد جای جفتمون همونجا بود
بچمون نزدیک بود یتیم بشه دور از جونش
خلاصه خیلی حرف زدم
شوهرم چنان رفته بود توی فکر 😂
میگفت همین امروز میرم پولامو از روی کار برمیدارم میرم ماشین میخرم
حالا خارج از شوخی😁🤧
اون لحظه من ب این فکر میکردم
گفتم اگه الان دقیقه آخر زندگی من بود
من با کلی حسرت و ارزو ب دل میمردم چون هیچ تفریح و خوشی نداشتم همش در حال بدو بدو، همش درحال قناعت، همش درحال دو دوتا چهارتا کردن که یوقت کم نیاریم با این بریز بپاش های همسر
ولی الان دیگه تصمیم گرفتم اولین قدم مون خرید ماشین باشه
بعدش حداقل پنج شش ماهی یکبار مسافرت
تصمیم گرفتم زندگی رو یکم ب خودم آسون تر بگیرم
احساس میکنم خیلی دیگه بیش از اندازه دارم از زندگیم میزنم
ان شا الله از ماه آینده که حقوق بگیره همسرم، روند جدید رو شروع میکنم😂❤