والا از همون اول مخارج مثلاااا دست من بود چون کارتخوان مغازه ش به اسم منه ولی رسما بخش عمده درامد دست خودش بود. همسرم به جز مغازه خب کار دیگه ای هم انجام میداد اون پولا میرفت به حساب خودش. بعد تو مغازه ش گاهی میومدن مثلا ازش شماره کارت میگرفتن و پولو واریز میکردن به حساب خودش. هیچوقت نتونستم به هیچ روشی کل مخارج رو دست بگیرم. فقط دردسراش برا من بود. مثلا گاهی میگفت این همه پول اومد تو کارت پس کو؟ باز مجبور میشدم دو ساعت بشینم دفتر براش بیارم حساب کنم بگم اینجا و اینجا خرج شد. ولی تا بهش میگفتم پولای تو کارتتو مدیریت کن یا ۱۰ درصد درامدتو پس انداز کن سریع بهش برمیخورد که من دارم خرج زندگی میدم و اینقدر قسط میدم و... و یه طوری رفتار میکرد که دیگه کلا هیچی بهش نگم!
از طرفی تو اوج بی پولی میرفت ۴ تا ۴ تا لباسی میخرید که نیاز نداشت میگفت حراج بوده. یا مثلا دیشب من شام گذاشتم منتظرش که بیاد شام بخوریم. دوستش اومده مغازه پیشش و خیلی دیر اومد خونه. تو اون فاصله گشنش شده رفته برا خودش و دوستش کیک و ابمیوه خریده ۱۰۰ هزارتومن. حالا شاید مبلغی نباشه ولی میگم دیگه همین دیروز رفتیم خرید خونه رو با تارا کردیم که پول برا قسط کم نیاد. یعنی جای هزارتومن اشتباه هم نداشتیم ولی آقا اینجوری خرج میکنه بهش هم چیزی بگم میگه اینقدر کار میکنم حالا یه کیک خوردم ببین زنم چیکار میکنه!
معصومه جونم این طلاهامم همشون اگه یادت باشه مخفی بودن. من جوگیر شدم آشکار کردم گفتم بذار حالا که اوضامون خرابه بیارم وسط بگم ببین طلا داریم خیالت راحت باشه و خوشحالش کنم که اشتباه بزرگی کردم. فکر میکردم کامل میشناسمش ولی واقعا اشتباه کردم بعد ازینکه اونارو آشکار کردم دیگه پشت دستمو داغ کردم که چیزی بهش نگم. الانم فکر میکنه من کلی پول دارم و بهش نمیگم!
بعد از اون باز یه مقدار خیلی کم طلای مخفی جمع کردم و اصلا دیگه بهش نمیگم. حتی از همینا هم یه جفت گوشواره شو برداشتم گذاشتم رو مخفی هام. چون طلاهای کوچیک و ریزه میزه بودن یادش نبود که بگه مثلا فلان گوشواره کو!
الان مغازه ندارم ولی فروش اینترنتی دارم و بهش گفتم همه این طلاهارو با وام خریدم و دارم قسطشو میدم و هرچی میفروشم دارم قسط اینارو میدم. یه مقدارم نقدی دارم و باز میخوام یه تیکه طلا اگه خواست بفروشه بهش بگم خواهرم گفته میخوامش. پول خودمو بدم بهش و این تیکه طلا رو بذارم رو مخفی هام.
برای دست گرفتن مخارج هم واقعا چیزی به فکرم نمیرسه. میترسم بهش بگم بالای چشمت ابروعه سریع بهش برمیخوره. همه روش هارو هم امتحان کردم به قول شما به حالت و حیلت و زوری و زاری ولی جواب نمیده. نمیتونمم بیخیال بشم یهو ورشکست میشه دوتامونو بدبخت میکنه
جالب اینه که خیلی زرنگه پیش بقیه مخصوصا خانوادش میگه حساب کتاب زندگیمون کلا دست مریمه 😁 کارتخوانم که به اسم من. فکر کن فردا ورشکست بشه همه نگاها طرف منه و منو مقصر میدونن که خوب پولاشو مدیریت نکردم!