سلام دوستای گلم،
هر درسی که از زندگی میگیریم باارزش هست دقیقن عین جواهر،
وباید مثل خون تو رگهامون جاری باشه،
هممون میدونیم چشم و هم چشمی بد حسادت بد.
اما چقدر جلوی خودمون رو میگیریم؟
می خوام از خواهرم بگم ،من بعد از چن وقت که با تاپیک آشنا شدم تونستم ۳۰ گرمی طلا بخرم همه رو تزئینی وبرای استفاده گرفتم وپوشیدم .
(حس زن بودن بهم دست داده حس ظریف بودن ،قبلن خالیه خالی بودم حتی حلقه ی ازدواجمم فروخته بودم،واصلن حس خوبی نداشتم)
خلاصه اینکه حس مقایسه رو تو نگاه خواهرم میدیدم ،ومیخواست هر جور شده صاحب طلا بشه،
بش گفتم خواهر من ،من برا خرید این طلاها این تایم وقت گذاشتم مدیریت کردم ،وام گرفتم تو هم بیا اینکارو بکن
حتی لینک تاپیک وبراش فرستادم شاید چیزی یاد بگیره.
گفت نه من حوصله ی خودمو هم ندارم بعدش بدم میاد اینجوری تکه تکه بخرم میخوام یهو بخرم.
گفتم خود دانی.
تا اینکه چن روز پیش برام عکس فرستاد ،دوتا دست پر النگو وتک پوش
بش تبریک گفتم وخیلی براش خوشحال شدم .
فقط برام سوال شد آخه از کجا .
خواهرم حتی پول یه انگشتر هم نداشت تا دیروز.
که گفت مانترا ماشینمون رو فروختیم وبا پولهاش طلا خریدم.
گفتم هرجور خودتون میدونید.
سه تا بچه دارن وبه شدت به ماشین نیاز دارن ،بازم گفتم هرجور خودش صلاح میدونه امیدوارم فقط پشیمون نشه.
شاید باورتون نشه ولی بعد از گذشت فقط دوسه روز ،الان پشیمونه ولی اظهار نمیکنه
همش بم پیام میده که مانترا سایت ها کی باز میشن برای ثبت نام خودرو ،بش گفتم که امروز بازمیشه،
اما با کدوم پول ؟
گفت طلاهامو میفروشم
بش گفتم حیفه ضرره .نفروش کلی پول اجرت دادی آخه چرا ؟
دیدم دوس نداره نصیحت بشنوه ساکت شدم.
همین الان هم آروم وقرار نداره وحالش خوب نیست وفکرش
مضطربه.
کاش یکم صبور بود ،وتلاشگر اونوقت هم ماشین شو داشت (ماشین تمیزمدل۱۴۰۱)
هم ذره ذره طلا میخرید .