قربونت برم مانترا عزیز ❤️
کاش همه اتون نزدیکم بودین که رو در رو ...چشم در چشم باهاتون حرف میزدم 🥺میگفتم که چقدر تک به تک برام عزیز هستین
و اصلا دوست ندارم که کم بیارین ...عقب بمونین ...❤️
به خاطر همون که تند تند میام میگم هدف ها در چه حالن ؟
حیف که فرسنگ ها با هم فاصله داریم 🙁
ببین عربزدل خواهر ... من به خوبی درکت میکنم که الان چی به حالت 👌❤️
اون زمون که هیچی نداشتیم ...سالی یه بار به احد و واحد قسم دم در خونه امو رو نمی زدن
اونقدرررر شمادتمون میکردن که نگوو
یه بار یکی از نزدیکان به نزدیک ترین کسم گفته بود که ...من به خاطر اینا فعلا بچه ام رو سر و سامان نمیدم 🙁بچه ام رو سرو سامان بدم مجبورم اینارو هم دعوت کنم که آبرومو میبرن 😢
یعنی این حرف منو سالها آزار داد 👌 می نشستم پشت قالی کار میکردم ...جاری ام میومد مزه پرانی میکرد
میگفت منم به محسن گفتم منم قالی بیارم ببافم ...محسن گفت تو خانم هستی اسمت رو بلند تکرار کن خ ااااا نم
خ اولش ( خوردن ) خ دومش ( خوابیدن ) تو باید بخوری و بخوابی 🙁اینا رو وقتی به من میگفت که روزی یازده ساعت کار میکردم ...یازده ساااااعت
یا میومد میگفت به محسن گفتم معصومه قالی آورده دستمزد براش چهار ملیون میدن ...محسن گفت بمیره دیگه به خاطر چهار ملیون نشسته پشت قالی
واقعا این حرفها رو پرو پرو ...جلوم میزدن
یا میگفت آره بشین کارکن ..فردا میره سرت هوو میاره 🙁
یا خواهر شوهرم میومد ..میگفت بچه ات چرا رنگ روش پریده
بهش غذا نمیدی 👌 شما چرا هیچی نمیخورین ؟ چرا لاغر مردنی هست بچه ات 🥺
انقدرر تعنه ها زدن عزیزم که سالها میگزره ولی یادم نمیره هیچوقت
همشون جمع میشدن می رفتن خوش گزرونی ...یه بار تعارف خشک و خالی نمیکردند که بیلین بریم
آخه تو یه خونه زندگی میکنیم 👌
حرفش هم که میشد ..میگفتن امید که پول نداره ...خودمون نگفتیم بهتون 🙁
چی میشد مثلا یه پارک رفتن چقدر مگه هزینه اش میشد ؟
ولی نمیگفتن دیگه ....عزیزم
یا زمین رو که گرفتیم ...نمیدونستن از حسودی اشون چیکار کنن
میگفتن آره خیر سرشون زمین گرفتن ...کله ی کوه
اونقدر نخوردن که شکمشون داره میچسبه به کمرشون 🙁
یه لباس درست حسابی نداره تو مجلس ...نشسته تو آشپزخونه
با افتخار میگه شوهر کردم 👌 تمام نوه ها جمع میشدن
دخترشون از شهرستان میومد ....پنج شش تا نوه ی دیگه همشون آماده میشدن ..دختر عروس نون میرفتن ...استخر
یه بار منو بچه امو ...تعارف نزدن که بیا شما هم برین مهمون ما 👌
همیشه جمع میشدن میرفتن بستنی سنتی ...یه بار دست بچه امو نگرفتن که بیا حداقل تورو ببریم 🥺
بچه ام چشم به دنبالشون ...همیشه اشک ریخت🥺
حرفی هم میخواستم بگم ...میگفتن پول که ندارین شما ...
امید که کار نداشت خودمون نگفتیم بهتون 🥺
یعنی یه بلیط استخر من ندیدم اون زمون ازشون
حداقل مادر همسرم وضعش زیاد خوب نبود اون زمون ...پدر همسرم مریض بودن ...نمیتونست کار کنه
حداقل میتونستن که عمه هاش بگن بیا ما ببریمت 👌عموهاش بگن بیا ببریم 👌
ولی نگفتن که هیچ بدتررر شمادتمون کردن عزیزم ❤️
ولی من اینا رو عزیزم نردبون کردم واسه پیشرفت خودم و یکی یکی بالاتر رفتم از نردبون 👌
اینارو در نظر گرفتم گفتم ما باااااید بتونیم وضعمون رو خوب کنیم 👌یه روزی برسه که در اوج باشیم و همه در کفش بمونن 👌
الحق والنصاف همسرم هم گفته بود که به من فرصت بده ده سال دیگه ...همه انگشت به دهن بمونن 😍
هر چند خیلی سختی کشیدیم ولی شکر خدا الان از همه ی اهل فامیل ...از کوچیکترین فرد تا سن بالاهاش ....جلوتر هستیم 👌
کسی تو فامیل نیست که از لحاظ دارایی همسطح امون باشه 👌چه برسه بیشتر 👌
من مغرور نیستم ها عزیزم ❤️ فقط خواستم چیزایی که تجربه کردم رو بهت بگم ...تو هم اونارو فدات شم واسه خودت نردبون کن ...تا پیشرفت کنی
مطمین باش یکم خودت رو بکشی بالا ...همشون دونه دونه پیدا میشن و میان
همانطور که روزی دم در خونه امو کسی نمیشناخت
الان ماهی ده پونوزده دفعه مهمون دارم
همان آدمم ...چی فرق کرده ؟؟.
خودت رو ناراحت نکن عزیزم ❤️ فقط پله کن واسه پیشرفت خودت