و وقتی خواستیم بریم خونه بزور از هم دل کندیم فرداش باید میرفت سرخدمت ولی تو ماشین گفت فردا نمیرم میخوام ی دل سیر پیشت باشم بعد برم
فردا ینی دوشنبه هم همو دیدیم و با ماشین رفتیم تا ی جاهایی ی جا ایستاد داشتیم حرف میزدیم ک یهو پلیس اومد🙂
گفت چرا اینجا پارک کردی
اونم گفت همینطوری
گفت دختر خانم کیه باهات؟
گفت نامزدم
پلیس فهمید خودش
گفت دختر خانم بازداشتید ب جرم ملاقات با نامحرم
و گفت ک زنگ بزن ب پدر و مادرت
این دفعه دیگ فاتحه خودمو خوندم
دستمو بردم سمت گوشی ولی ن ب قصد زنگ زدن
پلیس داشت ی دری وری هایی میگفت که علی عصبی شد و پیاده شد و داشت باهاش حرف میزد
بعد دوباره سوار شد سوئیچ ماشینو پلیس گرفت و داشت توی ماشینو میگشت و همه چیزو بهم ریخت
و همزمان بمن میگفت زنگ بزن پدر مادرت باید بری پزشکی قانون
فقط داشتم اسم علی رو صدا میزدم وترسیده بودم داشتم میمردم
علی گفت هیچی نگو فعلا
پلیس اومد سمت علی علی هم بهش گفت حقیقتو بگم؟
در اومد توی روی پلیس گفت دوسش دارم عاشقشم و خانوادمم میدونن قصدم جدیه
پلیس گفت از این حرفای اینستایی ها نزن🥴
گفت بخدا دوسش دارم
یخورده حرف میزدن بعد پلیس گفت ایندفعه میبخشمتون و با ابروتون بازی نمیکنم ولی این دختر باید میرفت پزشکی قانون
علی پیاده شد و پلیسو بغل کرد گفت بخاطر این کاری ک کردید من حتما میرم تو سپاه حتی خواست شماره پلیسو بگیره برا روزی ک میره تو سپاه
اینم از شوک دوم
بعد علی گفت حالا ثایت شد ک چقد دوست دارم؟منم موندم نتونستم چیزی بگم🤌🙂