2777
2789
لایک

امضاااااات 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

لطفاً زیر 22 سال در تاپیکهای من شرکت نکنند، با تشکر. چون تجربه هاشون کاملا متفاوته.                وقتی به این فکر میکنم که یه عده از آدما وااااقعا فاقد درک و فهم و شعور هستند، خیییلی از این دنیا میترسم.     آقایون، درخواست دوستی ندید. و از این کارِتون خجالت بکشید.            یک نکته برای همه ی عزیزان: لزومی نداره همه جا عقده ای بودنتونو جاااار بزنید (خطاب به هرکس که عقده ایه و با عقده هاش دیگرانو آزار میده)                      کاربر جدید نیستم دوستای گلم

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

علی منو رسوند خونه و خودش با سرعت رفت

تو راه خونه بهم زنگ زد گفت فداتشم اصن نترس برو خونه و با خیال راحت بخواب منم میرم سراغ اون پیرمرده بی نام... س

گفتم توروخدا کاری نکنی

با کلی استرس رفتم خونه اولش نمیدونستم چیکار کنم

منتظر موندم خودش پی بده بخاطر همین یکم خوابیدم 

و بیدار ک شدم دیدم پی داده گفت انتقام تک تک اشکایی ک ریختی رو ازش گرفتم

کتکش زد و موتورش رو از پرتگاه پرت کرد پایین

گفتم چیکار کردی ازت شکایت میکنه خودتو تو دردسر میندازی

گفت وقتی تو اون لحظه دیدم چقدر ترسیدی دیگه متوجه هیچی نشدم و تو تا وقتی با منی و من کنارتم نمیزارم بترسی

و اون منو نمیشناسه و چیزی ام نداره بخواد ثابت کنه

و ماشینم مال اینجا نیست میبریمش شهر خودش

فک کردیم قضیه کلا حل شده 

ب زندگی عادی برگشتیم

تا اینکه یروز دیدم ن جواب تماسمو میده ن پیام هام

و وقتی جواب نداد منم رفتم با ی خط دیگه بش ژنگ زدم و ایندفعه جواب داد ولی من چیزی نگفتم فقط صداشو گوش داد

ادامه پست بعد

اونجا دیگه خیلی عصبی شدم رفتم روبیکا بهش پیام دادم گفتم همه چی از سمت من تمومه

و از 28ابان تا 14یا15 دی ن پیام دادم ن زنگ زدم ن چیزی

یروز ک دلم گرفت رفتم واتساپ پی دادمش با اینکه فکرشم نمیکردم جواب بده و مثل همیشه باشه ولی ج داد

گفتم وجودمو ازم نگیر میدونی چند روزه نیستی و ندارمت

اومد و گفت تو زندگیم اتفاقایی افتاده ک فهمیدم نمیتونم خوشبختت کنم و نمیتونیم بهم برسیم و من خیلی دوست دارم ولی حیف هر چی اشتباهه رومن انجام میدم

بعد جوابشو دادم دیگه سین نزد ک نزد

تو وات قندشکنم قط شد رفتم روبیکا پی دادم بهش گفتم تهش بهم نرسیم و برسیم مهم نیست از کجا معلوم حتی من  فردا زنده باشم و از همون اول بتگفتم بابام نمیزاره بهم برسیم و من با اینکه اینو میدونستم بازم نرفتم

بهم گفت ک اگه تهش بهم نرسیم هر دومون ضربه میبینیم و من عذاب میکشم و تو زندگیم از هیچی نترسیدم جز مرگ ولی الان از مرگم بدتره عاشق یکی باشیی و ببینی مال تو نیست

گفتم نه تاجایی ک بشه با هم میمونیم

اونم ازم فرصت خواست گفت بهم وقت بده مطمئن باش یروزی مشکلمو بت میگم و مطمئنم درکم میکنی

ادامه پست بعد

منم گفتم صبرم واسه تو سر نمیرسه

گفت میشه اینطوری حرف نزنی بخدا اشکم در میاد

اینم از 15 دی

نیومد و نیومد تا 21 بهمن

گفت سلام خوبی گفتم مرسی و اینا

یکم چت کردیم تا 27 و 28 اسفند ک بعد پدر بزرگش فوت شد دیگه دور کارای مراسم بودن

سال نو رو بهم تبریک نگفت

منم ی کلیپ با عکس دوتاییممون درست کردم که روش نوشتم بهترین اتفاق 1402ی من بودی و به 1403 میرم با وجود تو

در کمال تعجب فقط ی قلب فرستاد

در اومدم گفتم چی شده و اینا گف هیچ

گفتم باش منم حرفی ندارم

گفت دقیقا مشکل ما همینه ن اینکه از سر لجبازی باشه ها ولی خب هر چی باشه ب اینجا رسیده و حرفی نداریم

منم گفتم وقتی ی طرفه باشه و یکی بدو بدو بره و ب جایی نرسه و اون یکی فرار کنه همینه

گفت خیلی وقته بت گفتم دلم میخواد روزی ک بتونم کامل کنارت باشم برگردم

منم گفتم ایندفعه بخوای بری برا همیشه برو ن زنگت ن پیامتو نبینم رو گوشیم روزی ام ک بخوای برگردی خیلی دیر شده

سین کرد و هیچی نگفت

خیلی ناراحت بودم بچه ها خیلییی

ادامع پست بعد

افراد انلاین و چک کن 

خیلی دیر متوجه میشویم ک دوستان زیادی نداریمـــ ـفقط ادمای زیادی رو می شناسیمـــ...                         🥀🥀🥀🥀💔💔                                                   پرنده ای کهــ  رفت بگذارد برود....💔                                  هوای سرد بهانهــ است    ....                                  هوای دیگــری بهــ سر دارد🥀💔
بگوووو

فک کردم ایندفعه ب کل تموم شده و رفته نا امید بودم

هرچی عکس ازش داشتم پاک کردم و شماره و چت همه جیز همه چیزو پاک کردم

ولی دوباره اومپ و داغ دلمو تازه کرد

27 فروردین بود ک اومد

الان شات چتاش میزارم اولش زنگ زد بعد جواب ندادم

دلیل رفتنشو بهم حضوری گفت

حالا ببینید حضوری چه بلایی سرمون اومد🙂💔

یکشنبه هفته گذشته همو دیدیم بعد از پنج ماه چقد دلمون برا هم تنگ شده بود ک خدا میدونست

اخرین باری که همو دیدیم ینی تو ماه ابان من ی تیکه از موهامو و اونم ی تیکه از موهاشو بمن داد تو این پنج ماه همش بو میکردم موهاشو و اونم مال منو گذاشت توی کیف پولش و همه جا با خودش میبرد🙂🥲

خب وقتی همو دیدیم سوار ماشین ک شدم اولین کاری ک کرد دستمو گرفت و کلی بوسید بعد دلیل رفتنشو گفت

بچه ها همون پیرمرده پیداش کرد و ازش شکایت کرد و یکماه درگیر این قضیه بود و بمن هیچی نگفت هیچی

پیرمردت ادعا میکرد ک ی دختر هم باهاش بوده و علی بخاطر این منو ول کرد چون نمیخواست من بشم نقطه ضعفش بهم گفت من پسرم واسم مهم نیست پشتم چی میگن اما اگه تو رو پیدا میکردن برات بد میشد من بخاطر خودت رفتم نمیخواستم و نمیتونم ببینم ک کسی پشتت کوچیکترین حرفی بزنه

و اخرش گفت پیرمرده رضایت داد

بچه ها علس سربازیه وتا 50 روز دیگه تموم میشه

تو این مدت ک سربازی بود همش میرفت دادگاه و میومد بدون اینکه کسی از خانوادش متوجه بشه بجز پسرداییش که ماشینی ک تو قرار ابان اومد دنبالم مال اون بود و اون تو این قضیه خیلی کمکش کرد

2810
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز