من مامانم تا ۱۵ روز بود رفت مادرشوهرم خونش تا پیشه خونمون پنج دقیقه راهه ولی دریغ ازینکه یه ساعت بچه هامو نگه داره یا بخواد غذایی برام درست کنه یا خونمو تمیز کنه خودم مسئولیت رو به عهده گرفتم بچه اولمم سه سالشه حموم دستشویی و همه چیش با منه حالا که بچت ۷ ساله بهترین موقیته اگه دوست داری بیار بزرگتر شه دیگه با بچه دوم انس نمیگیره
من مادر شوهر ندارم
خدا مامانم و حفظ کنه همه جوره پام وایستاد اگ نبود هیچکاره بودم تو این ۷سال هر جا خواستم برم حتی اگ یه شب هم میخواستم بمونم با اینکه دخترم شیطون بود و حتی خودشم کار داشت بهم ن نمیگفت
بعد مشکل دیگمم اینه شوهرم پسر میخواد میترسم نشه فکر سومی هم بیوفته تو سرش بیچاره شم
یه ذره برای دخترم سخت بود چون دختراولم مرکز توجه همه بود سنی بود که همه چیز رو می فهمید درک می کرد و حسودی میکرد البته بعد گذشت دوسال الانم یکمی حسودی داره ولی خیلیییی خواهرشو دوست داره من بچه اول 16بچه دومی 25یدونه هم سال 96سقط داشتم اگه دورغ نگم روحیم یه کم خراب بود
خدا حفظشون کنه
اره منم هم تو بارداری شرایط خوبی نداشتم
هم بعد زایمان طول کشید که به خودم بیام این چیزا باعث دو دلیم میشه دخترمم ک صد در صد حسادت میکنه اما اگ بخوام مثلا پاییز اقدام کنم تا به دنیا بیاد میشه ۴۰۴ دخترمم ۸سالش پر میشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
40 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز