من ۲ تا جاری دارم یکیشون چادریه یکی از برادرشوهر های مجردم فوت شدن بعد اینا سر مزار چادر میزنن یعنی خواهر شوهرام و این یدونه جاریم کلا از اول چادری بودن یکی از جاری هام مثل من چادری نیست قبلا بوده کنار گذاشته چند ساله منم که با ۲۰ سال سن هیچ وقت چادر نزدم حالا برادر شوهرم ظهر سر سفره درومد گفت از این به بعد هر کی میاد سر مزار داداشم باید چادر بزنه و ۱ تار مو از موهاش بیرون نباشه میدونستم با منه چون فقط من موهام سر خاک بیرون بود حالا نه همش...یکم جلوش بقیه هم تایید کردن منم درومدم گفتم من نمیام دیگ سر مزار اونم گفت نیا ...یعنی چی یه آدم چقد میتونه پرو باشه فردا اول از قبرا شروع میشه بعد میگه بیرون هم باید بزنی کلا پروعه میشناسمش منم به شوهرم هیچی در این مورد نگفتم چون مسلما اگه بگم میگه راس میگه خب وقتی همه زدن تو ام بزن ...حاضرم سر مزار برای چهلم نرم ولی چادر نزنم من نمیتونم زیر حرف زور برم بعدشم میدونم که این حرفای خودش نیست حرفای مادر شوهرم و زن افریتشه پرش کردن وگرنه اون سر مزار اصلا توجه نمیکنه خانومش زور شوهرش رو نداره میخواد همه مثل خودش چادر بزنن
بخدا میگم یکم جلوش مشخص بوده اونم نمیدونستم شال که از سرم نیوفتاده ضمنا من روز اول با شوهرم عهد بستم ...
خب اگه صحبت کردی اولش که دیگه نمیتونه بهت بگه چادر بزن بیرون هم هر مدلی دلخواهته پوششت همون باشه ولی برخی مکان ها همه جا رسمه که کمی مراعات بشه مثل سر خاک و.. باز هر طور خودتون راحتید ❤✋
گروه تهرانگردی بانوان داریم در تلگرام، مایل بودید پیام بفرستید 👒💚🌿🌳🎡🏝
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دقیقا الان کوتاه بیام میدونم به قبرستون ختم نمیشه فردا میگه بیرون هم میری بزن هر چی از پروییش ...
من اولش از روی احترام و رودروایسی حرفشون گوش دادم الان میگن فلان استوری رو نذار خوب نیست این عکس پروفایل رو پاک کن و.... منم زدم به سیم آخر گفتم من همینم کم تو زندگیم دخالت کنید
بله دوس ندارم مادر خودم با کت شلوار میاد من با چادر؟ از اول هم با شوهرم عهد کردم که من چادری نمیزنم ...
پس نگو بخاطر حرف زور عزیزم. الانم من جات بودم با پوشش خودم میرفتم برادرشوهرمم میگرفتم به چپ ترین نقطه ی کتفم.
شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒 زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...