2777
2789
عصرش قرار بود عقد کنیم ولی از اونجایی که کلا آدم سختگیری نبودم و نیستم صبحش با همسرم قرار گذاشتیم واسه حلقه. همون سمت صادقیه رو کلی گشتیم و ساده ترین حلقه رو پیدا کردیم. حلقم رو دوسش دارم.

خدای بینظیرم، شکرت

منو شوهرم که تو حرم عقد کردیم بعد اومدیم خرید حلقه از یه دوست نه چندان صمیمی شوهرم و مجبور بودم از بین اون حلقه ها یکی رو انتخاب کنم اخه اون موقع باشوهرم رودر وایسی داشتم الان گاهی غرشو بهش میزنم چون حلقمو دوست ندارم
بعضیا از عقل...فقط دندونشو دارن

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



من حلقه ام به سلیقه خواهرشوهرم بود خودم نبودم موقع خرید اونا خریدن و آوردن واسم،بد نبود سنگین و پر نگین و تقریبا گرون! زیاد دوستش نداشتم گاهی دستم میکردم تا اینکه شوهرم بی پول شد و همه طلاهام حتی حلقه هامونم فروخت و دیگه ندارمش خخخخ راستی حلقه شوهرمم سلیقه داداشم بود!
چه تلخ است با بغض بنویسی با خنده بخوانند😔
خدا از سر مادرشوهراو فامیلای شوهری ک دخالت میکنن نگذره ، منم شروع خیلی از دعواهامون از همون روز خرید طلا بود ک با وجود اصرار من برای دونفره رفتن باز مادرش را آورد ک اونم آنلاین داشت از کل خانوادش نظرخواهی میکرد انگار میدان جنگ بود خریدمون خیلی خنده دار بود تمام طلاها و حتی حلقه راهمسرم ب سلیقه اونا خرید کرد.ک بخاطر تمام اذیتاشون حلالشون نمیکنم.

"*پسرک عزیزم*" یک بهار یک تابستان یک پاییز ویک زمستان را دیدی از این به بعد همه چیز دنیا تکراریست جز *مهربانی* خداوند همیشه پناهت باشه  

من تنها با شوهرم رفتم حلقه خریدم ولی وقتی خونه اومدم مادرم و خواهرم خیلی خندیدن گفت گفت این حلقه آشغال ر از کجا خریدین بی سلیقه ها واقعا ناراحت شدم ول مهم اینه که با همسرم خوشبختم و ماها خونه مامانم نمیرم اونا بعضی وقتا میان ولی چون دل من شکسته نمرم اونجا
سلام. منم بامادرشوهرومامانم و دخترعمه شوهرم رفتیم.ازجایی که این خانوم همه کاره توفامیلشون بودن. واسه خریدحلقه ی منم اومدن.ولی انصافا خانوم باسلیقه ای بود.هم سرویس طلای خوبی و هم حلقه ی خوبی گرفتن. منم مثه دست بز فقط نیگا میکردم خخخخ.والا چون خیلی بچه بودم.زیاد تواین چیزا وارد نبودم.😊
اعیادشعبانیه سال87 -روز عقد 16 مرداد میلاد حضرت ابوالفضل ع منو همسرمخواهرومامانم بابام پدر شوهر ومادر شوهر وخواهر شوهرم انگشتر انتخاب خواهرم بود اخه اصرار خانواده همسرم قیمت مناسب بود شکل انگشترمو خیلی دوس دارم ولی نگی ن اش اتمی وسیاه شده الان دستم نمیکنم ولی حلقه همسرم ساده است توی مراسم عقد به من داد دستم کنم چون طلاست اونو دست میکنم
خدایا به امید تو ، نه به امید خلق روزگار
چه روز بدی بود..چقدر با شوهرم دعوام شد ..جلوی فامیل شوهرم کلی عصبی شدم و ... اخر هم دیر رسیدیم طلافروشی وطرف با اخم و ناراحتی گفت میخواد جمع کنه ..هول هولکی یه چیزی برداشتیم ..مال شوهرم خیلی گرونتر از حلقه من شد ولی همیشه میگه شما سر منو کلاه گذاشتین ..چه روز گندی بود
آرام گرفته ام،مثل درختی در پاییز وقتی باد تمام برگهایش را برده باشد...
پاساژ داشت میبست هول هولکی انتخاب کردم . ولی بد نشد. الان مدتی دستم نمیکنم .
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود🍃 گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود🍃 گاهی گدای گدایانی و بخت با تو یار نیست🍃 گاهی تمام شهر گدای تو میشود🍃
منم با همسرم سه تا خواهر ناتنی و خواهر تنیش رفتیم خرید خواهراش خیلی دخالت میکردن منم از روی لج یکی انتخاب کردم و دوسش نداشتم خدارو شکر همون دوره عقد برای خرید خونه فروختیم ولیتاین بعدش همسرم دوتا حلقه نقره خرید که خیلی دوسش دارم
حلقه برای من خیلی مهمه اسفند سال 87 خواهر شوهرم همراهمون بود..چون بیش از حد طبیعی مشکل پسندم اصلا باب میلم نتونستم پیدا کنم آخر سر هم یک حلقه انتخاب کردم ولی به همسرم گفتم این باب میلم نیست همینجوری برداشتم قرار بود بعد دوباره بریم خرید حلقه بعد از عقد دوباره رفتیم خرید حلقه..بازهم یکی رو همینجور برداشتم دوباره فروختم تا اینکه نزدیک های عروسی سال 89 یک حلقه چشممو گرفت تا یکماه بعد عروسی دستم بود که باز خوشم نیمد فروختمش و هنوز که هنوزه من در پی یک حلقه ام:( از سال 87 تا الان :))) اما خب تونستم تصمیم بگیرم که چی میخوام طول کشید ولی میارزه خب حلقه برای من خیلی مهمه دیگه^_^
"...باید که جمله جان شـوی....تا لایق جانان شـوی..."
من هم با مادر و مادر شوهر و خواهر شوهر رفتیم. نامرد مادر شوهرم گفت خیلی خوب میشه حلقه هاتون ست باشه. در حالیکه من اصلا متوجه نبودم. فک میکردم جدا از این حلقه که میگن ست. یه انگشتر دیگه هم میخریم. چون ما برای عروسمون همچین کردیم. این شد که از همون ست ها که هیچ طرحی هم ندارن گرفتیم. که اصلا دوستش نداشتم. جالبه اون موقع میگفتن آدم چرا باید خرج حلقه کنه. بعد اومده بودن از حلقه ازدواج یکی تعریف میکردن که 4 میلیون شده منم تلافی حرفشون گفتم مگه آدم اینهمه میده برای حلقه؛ متوجه نبودن گفتم آره چرا نده حلقه ازدواج خیلی مهمه. منم نتونستم خودمو نگه دارم گفتم اما من یادم میاد شما موقع خرید من گفتین آدم باید عاقل باشه و زیاد خرج حلقه و... نکنه. چون تا اون موقع فک میکردم فکرشون اینه نمیدونستم برای خرید من گفتن اینو. خلاصه ما هم حسرت به دل ماندیم.
 
من و مامانمو همسرم رفتیم اول یه جا دیدیم قیمتاش خیلی وحشتناکه مامانمم از اونجایی ک شوهرمو دوست داره گفت یه جایی بریم که بهش فشار نیاد رفتیم جای دیگه حلقه خریدیم و من پسندیدم.جالبه همسرم ست دوست نداشت و میگفت ست زنونس.چون من هم دست میکردم احساس میکرد زنونس.آخرم یه حلقه سفید ست خریدیم
حلقه برای من خیلی مهمه اسفند سال 87 خواهر شوهرم همراهمون بود..چون بیش از حد طبیعی مشکل پسندم اصلا باب میلم نتونستم پیدا کنم آخر سر هم یک حلقه انتخاب کردم ولی به همسرم گفتم این باب میلم نیست همینجوری برداشتم قرار بود بعد دوباره بریم خرید حلقه بعد از عقد دوباره رفتیم خرید حلقه..بازهم یکی رو همینجور برداشتم دوباره فروختم تا اینکه نزدیک های عروسی سال 89 یک حلقه چشممو گرفت تا یکماه بعد عروسی دستم بود که باز خوشم نیمد فروختمش و هنوز که هنوزه من در پی یک حلقه ام:( از سال 87 تا الان :))) اما خب تونستم تصمیم بگیرم که چی میخوام طول کشید ولی میارزه خب حلقه برای من خیلی مهمه دیگه^_^

وای دقیقا مثل منی . منم دوبار حلقه ام رو عوض کردم . ولی هنوز هم از سال 83 تا الان باب میلم نیست . البته خب جیب مبارک هم تو این بی رضایتی دخیل هستش :))
امروز کائنات همه چیز را برای من بهتر از دیروز می سازد
من و مامان و بابام با هم رفتیم همسرم نتونست بیاد و از اونجا که من سایزه انگشتش رو میدونستم واسه اون هم خریدم خیلی هم حلقه ساده و ظریفی برداشتم آخه اون موقع واقعا همسرم تو فشار بود بماند که بعدها بابته اون حلقه ها چقدر از خواهر شوهرم حرف شنیدم که میگفت حلقه ها در حده ما نبوده و از این حرفای تلخ که من شبه عقدم تا صبنح بیدار بودم و گریه کردم ولی اون تلخی ها الان واسم رفته و فقط لحظاته خوبش واسم مونده خدارو شکر که همسرم هست
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792