2777
2789
سلام من اولین بار شوهرمو تو کتاب فروشی دیدم اونموقع خیلی بچه بودم از همون موقع ول کنم نبود . تا الان ک یازده ساله داریم با هم زندگی میکنیم . ی پسر کوچولوی ناز هفت ساله هم داریم شوهرم خیلی منو دوس داره ولی خیلی تعصب داره منم دوسش دارم ولی غرورم اجازه نمیده اخه خیلی اذیت شدم .بعد از اینکه باهام عقد کرد رفتارش خیلی عوض شد . ولی خدا رو شکر الن میگه ک سر عقل اومدم منم اونموقع ها عاشقش بودم . الان دوسش دارم ولی بهش نمیگم
سلام به صورت سنتی بهم معرفی شدیم اومدن خاستگاری قبلش اصلا ندیده بودمش دو جلسه حرف زدیم و1هفتع نامزدی و بعدش عقد الان6ساله عاشقشم دوتا دختر هم داریم خدایا شکرت...
همیشه جای شکرش باقیست الهی شکرت.....

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من و همسرم تویی عروسی خواهرم آشنا شدیم پسرپسرعمویی شوهرخواهرم بود باهم نه سال تلاش کردیم تا پدرم راضی شد ازدواج کردیم الان حاصل عشقمون یه پسر چهارساله هست و اگه خدا قبول کنه دومی هم جور بشه و بشیم چهارنفر
من این حروف نوشتم چنان ک غیر ندانست/تو هم زروی کرامت چنان بخوان که تو دانی
شوهرم همکلاسی خواهرم بود یه روز منو خواهرمو با هم توی خیابون می بینه. بعد از اون روز همه تلاشش این بوده خودشو به خواهرم که خیلی هم مغرور بوده با هم کلاسی هاش (البته متاهل بود خواهرم) نزدیک کنه تا بفهمه من چه نسبتی با خواهرم داشتم و.... به بهانه یک پروژه که با هم بر می دارن کم کم کار خودشو پیش میبره و خواهرم به من میگه و ... الانم حاصل این ازدواج یه دختر دو ساله است خداروشکر
خدايا شكرت
2805
من برای کارهای طلاقم سه روز پشت سرهم رفتم دادگاه و هر سه روز که آژانس گرفتم همین همسرم میومد بعد که خیالش راحت شد جدا شدم کم کم به هوای اینکه روال طلاق چحوریه هی باهام تماس میگرفت اونم داشت از خانومش جدا میشد الان منتظریم که پسر دوممون بهمن ماه بدنیا بیاد. خیلی خیلی هم از دومین انتخاب زندگیم راضیم جوری که همه گذشتمو فراموش کردم

خدا رو.شکر
LilySlim Weight charts
5سال پیش منو و شوهرم توی وبلاگ انجمن دانشگامون باهم آشنا شدیم.یعنی تا اینجا اینترنتی . اما وقتی توی جلسه انجمن وبلاگنویسای دانشگاه همدیگرو دیدیم بعدش بهم پیشنهاد ازدواج داد. 2-3 ماه که باهم صحبت کردیم بعدش تصمیم به خواستگاری و عقد و بعدش ازدواج گرفتیم.الانم یه دختر 3 ساله داریم و خوشبختیم.
خاله مامانم معرف بود دوست سی سالشو معرفی کرد من اصلا قصد ازدواج نداشتم وقتی اومدن خواستگاری رد کردم ولی دوباره اومدن و تو دومین جلسه مجبوری بله دادم ولی الان سه ساله ازدواج کردیم 7یلی راضیم عاشقانه همو دوست داریم به دختر 27 روزه هم داریم که خوشبختیمونو صد برابر کرده
دخترم اومده خونمونو روشن کرده
منم با همسرم از طریق اینترنت آشنا شدیم حدود 3ساله که با هم ازدواج کردیم و یه دختر یکساله داریم و خدارو هزار مرتبه شکر که در کنار همسرم و دختر نازم خوشبختم

خدارو شکر که شماهارو سر راه هم قرار داد
منو شوهرم سال۸۴ یعنی همون سال اول دانشگاه آشنا شدیم سالها عاشق هم بویم ولی بدلیل بی کاری و تموم نشدن درس همسرم نمیشد ازدواج کنیم.تا اینکه همسرم تو آزمون بانک قبول شد و رفت سرکار و خانواده من راضی شدند..الان سه ساله که ازدواج کردیم ویه دختر یکساله به اسم هاناکه نفس دوتامونه داریم...هنوز مثل روزای اولی که دیدمش عاشقشم...
ماباهم اینترنتی اشناشدیم دوسال باهم حرف میزدیم بدون اینکه هم دیده باشیم حتی بدون اینکه من ببینه ازم خواست باهاش ازدواج کنم.....الان حدود نه سال ازازدواجم میگذره وبا قاطعیت میگم که اگه تنها یه نقطه روشن توزندگیم باشه اون همسرم...اون همه چیزمه وهمیشه به خاطروجودش خداروشاکرم

ﺍﻯ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﺍﻳﻦ ﻋﺰّﺕ ﺑﺲ ﻛﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ ﻭﺍﻳﻦ ﻓﺨﺮم ﺑﺲ که پروردگارم تو باشی

من با شوهرم فامیل بودیم البته 10-15سال بودهمدیرو ندیده بودیم اصلا از خانوادش بدم میومد ولی وقتی تو خیابون اومد دنبالم حسابی فحش کششکردمو حالا 11ساله عاشقه همیم

ااالللللهههیییی
من و همسرم اینترنتی با هم آشنا شدیم..شش سال تلاش کردیم خانواده هامون رو راضی کنیم و الان یکساله ازدواجککردیم و دخترمونم تو راهه اسفند به جمع عاشقانه ما وارد میشه...همسرم بینظیره و خیلی هوامو داره...هرچقدر شکر کنم برای خوشبختی و روزهای قشنگ الانم باز هم کمه...خدا همه عاشقان رو به وصل برسونه و نگهدار زندگیشون باشه...إلهی آمین..
من و همسرم همکار بودیم اوایل توجهی به علاقش نداشتم تا اینکه بعد یه مدت عاشقش شدم 4 سال از اولین خواستگاریش گذشت که عقد کردیم و خیییییییییییییییییییییلی ماهه خداروشکر میکنم.
دوستش دارم .خییییییییییییییلی . الهی دست به خاکستر بزنه طلا بشه.
ما هم اینترنتی4سال پیش آشناشدیم.چون شهرستان بودن من هم نمیخواستم از شهرمون خارج بشم اون هرچی میگفت من میگفتم نمیخوام از شهرم خارج بشم وفقط عکسم رو دیده بود...بهم قول داد هیچوقت جایی که دوست ندارم منو نبره برای زندگی...بعدش اجازه دادم بیاد همدیگه رو ببینیم...یه ماه بعدش اومد خواستگاریم...الانم یه پسر4ماهه داریم..واقعا مرد خوبیه...علی رغم مشکلات هیچوقت علاقمون نسبت هم کم نشده خداروشکر
در هر چیز بد بذر مزیتی مثبت به همان اندازه یا بیشتر هست.ناپلون هیل
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز