من توی بارداری ام افسرده شدم، همش عق میزدم و باشوهرم وخانواده اش خیلی مشکل داشتم، جوری که میخواستم بچه رو سقط کنم تا طلاق بگیرم.
اما شوهرم واریکوسل عمل کرده بود تا بچه دار شدیم وقاعدتا باید خوشحال میبود، نه اینکه کتکم بزنه.
ماه آخر بارداری ام، شوهرم آخرین مدل گوشی اپل و دوچرخه جدید برای خودش خرید ولی به من گفت:پول ندارم سزارین کنی، سقطش کن.
منم یک شیشه نوشابه زعفرون ویک فلاکس گل گاو زبون خوردم، کلی درد کشبدم تاطبیعی زایمان کردم.
بعد زایمانم خانواده شوهرم حسابی دق ام دادن، جوری که میخواستم بچه امو باقطره آد بکشم. بچه امو باعث بدبختی ام میدونستم. شرایط زندگیم جوریه که اگر بچه نبود، راحت میتونستم طلاق بگیرم.
یک ماه بعداز زایمانم، سرترالین مصرف کردم والان یک ساله که سرترالین جواب نمیده، پاروکسیتین مصرف میکنم.
الان یک ماهه که شوهرم وخانواده اش اجازه ندادن ازخونه بیرون برم و به دلیل مشکلات مالی نه دکتر رفتم نه قرص هامو خوردم.
روز به روز وزنم بالاتر میره وازخودم بدم میاد.
ازطرفی خانواده شوهرم اجازه باشگاه رفتن یاموزیک گوش دادن تو خونه بهم نمیدن.(باخانواده شوهرم زندگی میکنم) از شوهرم واز ازدواج سنتی که داشتم متنفرم و رابطه ام باپسرم اصلا خوب نیست. دوستش ندارم. وقتی باهام حرف میزنه بی توجهی میکنم،میدونم ناشکریه ولی پسرمو دوست ندارم. اگر بچه نداشتم، روزی صدبار خودکشی میکردم. تورو خدا برام دعا کنید، حالم خرابه