پس از زایمان دچار افسردگی شدم و ....

چه مدته زایمان کرده و حالتاش چجوری بود بعد چند مدت خوب شد 

الان سه ماهه . استرس و ترس  تپش قلب  بی دلیل. غمگینی زیاد. نمیدونست غذا بخوره. وسواس فکری. . گریه. از بچه بدش میومد.ضعف شدید. رنگ پریده. لاغری.گاهی غش. بد اخلاقی.

 عزیز بستگی به میزان کمبود تغذیه  میزان و علائم افسردگی فرق میکنه. یک ماه اول علائم شدید بود. فکر میکرد مریضی خاصی گرفته. دکتر گفت هیچی نیست. شدید ا ضعیف شدی. دکتر گفت اصلا نباید تغذیه خوب قطع بشه. خوراکی کارخونه ای ترک شد. روغن فقط طبیعی. سردی جات فوق‌العاده حالشو بدتر میکرد. 

به محض شروع تغذیه مقوی بهتر شد. الان که سه ماه تقریبا خوبه. 

دکتر گفته بود گوشت گاو مفت گیرت اومد نخور. 

چیزایی که واستون خوبه. آبگوشت. گوشت گوسفند. شیره کش گوشت. سوپ بلغور گندم. سرشیر عالیه. روغن زیتون عالیه. شیر عسل. شربت عسل روزی چند لیوان. عسل با کیفیت باشه. روغن محلی. بادوم واسه افسردگی عالیه حداقل روزی5تا. شیر خرما طبیعی. کشمش محلی. تو  غذا  نخود خوبه.

راستی به خواهرم دکتر  گفته بودن روزی 5 بار 5 دقیقه نرمش اصلا ترک نشه.

. اين خوراکیهارو سه چهار ماه عین دارو باید مصرف بشه.

من خودم ی مدت استرس داشتم الان استرسم کم شده حالا مشکلم فقط ناراحتی ک تو دلمه آخه ب منم گفتن پسرم نارسائی دریچه ائورت داره حالم بد شد اینم افسردگیمو بدتر کرد الانم از ذهنم نمیره ی پسر دو سالم دارم ک قبلن از کاراش خیلی ذوق میکردم ولی الان ن اصن حس ندارم و این خیلی منو عذاب میده 

انشاءالله مشکل بچه رفع بشه. خب شما به مرور بهترمیشید. وزندگیتون روال عادی پیدا میکنه. . ب هر حال زمان بره. تغذیه تونو  یه خرده مواظب باشید. انسان وقتی بدنش قوی بشه با مشکلات بهتر کنار میاد. مشکل دریچه آئورت  رفع میشه؟ شما کدوم شهری.؟

سلام من هم الان تقریبا دو ماهه زایمان کردم. خیلی حالم بده. اول که زایمان کرده بودم، میگفتم به بچه هیچ حسی ندارم. ابن افکار منو اذیت میکرد، بعد میگفتم من نمیتونم مثل پسر بزرگم اینو دوست داشته باشم. خیلی حالم بده. بعد از اون به خودم قول دادم که اینجوری نباشم. بیست روز بعدش حالم خوب خیلی خوب. تا اینکه یه شب نتونستم بخوابم بخاطر استرس و اضطراب، میگفتم اینجوری بمیره بهتره. میگفتم خدایا من چم شده، خیلی حالم بد بود. میخواستم از خونه فرار کنم که به بچم آسیب نزنم. تا اینکه شوهرمو بیدار کردم. گفتم حالم بده میخوام باهات حرف بزنم، باهاش حرف زدم. بغلم کرد گفت چیزی نیست خوب میشی خودتو اذیت نکن. تا میتونستم گریه کردم. بعدش خوابم برد. از اون روز به بعد فکرای منفی کمتر شد. ولی گریه ام بند نمیاد. بچم میخنده اشکامو پاک میکنم باهاش بازی می‌کنم. که اشک منو نبینه. تو دلم میگم من مادر خوبی براش نیستم، که شیر غصه به بچم میدم. احساس دل مردگی میکنم. میترسم روی بچه هام تاثیر داشته باشه. تورو خدا بهم کمک کنید. حالم خیلی خرابه. 

، 

الان بهتر شدین مثل قبل زایمانتون ؟؟دارو مصرف کردین یا میکنین 

تهران . تغذیه امم هواسم هست ولی انگار ن انگار حالم درست بشو نیس 

درخواست دوست منو قبول کن لطفاً

دوستی

باشه. 

منم۵۰ روز از زایمانم میگذره.اوایلش ک از درد بخیه و مریضی مادرم ک نمیتونه گنارم باشه  و بیداری دخترم همش شبا گریه میکردم.بعد اینکه خونمون خلوت‌شد و بیشتر تونستم با همسرم حرف بزنم آروم تر شدم.

ولی بازم سخت بود چون‌همسرم تا ۸ شب سرکار بود و وقتیم ک میومد‌مجبور میشدیم شیفتی بچه‌رو تا ۱۲ نگه‌داریم.

تا چند‌روز پیش هم واقعا بحث های الکی باهمسرم میکردم تا اینکه به این نتیجه رسیدیم ک این کار ها رو بکنیم

من باید کارهای شخصی خودمو ک قبلا داشتم و برام‌مهم بود رو انجام میدادم.(پوشیدن لباس زیبا.رسیدگی به موها(درحدشانه زدن چون بیشتر ازون وقت نمیشد) 

.زنگ به دوستا هر چند وقت یه بار(موقع شیر دادن‌بچه زنگ‌میزدم)

خواب کافی ک تقریبا با بچم میخوابیدم.و فقط در حد درست کردن غذا و شستن ظروف و لباس شستن بیدار میشدم.و جارو نمیکردم خونه رو ک وقتم گرفته بشه.

وموقع ظرف شستن یا غذا خوردن هم آهنگ شاد  و فیلم کمدی میذاشتم.

ارتباط با همسرمم ک باید حتما میبود.

باید حتما حداقل شبی یه ربع کنار هم باشیم.(حالا هرچیزی ک توافق کنین باهم‌...ک‌بهترینش رابطه جنسی و در آغوش هم حرف زدنه 

علاقه م ب شوهرم خیلی کم شده بعد زایمانم با اینک بد نیست ولی دست خودم نیست اصلن حوصله حرف زدن باهاشم ندارم پسر اولمم دوسالشه عاشقش بودم قبل زایمان ولی الان اونجوری نیستم 😭😭😭😭😭😭 میل جنسیمم ک صفر شده . آخه چرا اینجوری شدم من 

عزیزم خوب شدین شما قرص میخورین ؟؟

من آره. الان که قرص مصرف میکنم خیلی بهتر شدم. در ضمن توصیه میکنم گرمیجات زیاد بخور.