یه خونه زندگی میکنیم بیشتر خرج خونه با شوهرمه من خیلی کم میپزم چون اون قبول نمیکنه میخاد همه چی همینطور که میخاد باشه وبختن فقد حق اون اینکه من دلم چیزی بخواد حق ندارم بپزم
خواستم مرغ درست کنم اونم اینقد وحشی بازی در اورد حالم بد شد که هیچ حق ندارم بپزم الا به دستور اون میگه بزار شوهرت بیاد حالتو جا میارم
خیلی حالم بده نمیدونم چکار کنم.
علت مستقل نشدنمون چون پدرشوهرم بیکاره وشوهرم کمک خرجشونه
علت دوم پدرشوهرم زن دوم گرفته وقتی اون میره پیش زن دومش مادرشوهرم تنهاس ومن کنارشم تنها نمونه این مورد منو مجبور میکنن نه به رضایت خودم
اینو بگم مادرشوهرم نزدیک ۵۰ سالشه ولی همش فیلر و ژل میزنه اینو گفتم تا فک نکنید پیرزنه ونباید تنها بمونه