2777
2789
عنوان

روز پنجمیه که زایمان کردم ....

508 بازدید | 27 پست

سلام دوستان .من روز پنجم زایمانمه . سزارین

از روز اول بعد از عمل تا الان شدیدا احساس غم و دلتنگی میکنم . همس دلم میخواد گریه کنم اما اطرافم مادرشوهرم بود تاامروز نمیتونستم گریه کنم جلوش. از امروز به بعد اومدم خونه  مادرم باز احساس غم و اندوهم بیشتر شده و نمیتونم بزنم زیر گریه.

محیط کار همسرم نزدیک خونه هست و صبحا پیشمه تا ۱۲ ظهر تقریبا و شبها ساعت دو میاد.

ما همش باهم بودیم تا روز اخر بارداریم سر کار میرفتیم باهم.

اینکه یهو ازش دور شدم خیلی ازارم داره میده.

دارم دق میکنم.

همش فکر میکنم قلبم از غصه میترکه الان.

شبها قایمکی میرم تو دستشویی گریه میکنم . ولی باز خالی نمیشم.

دارم دق میکنم . نمیدونم چرا


شیرت خشک میشه دختر

هروقت دلت گرفت بشین باآب حرف بزن باسنگ حرف بزن روکاغذبنویس بسوزون ولی به کسی اعتمادنکن زخم هاتونوبه کسی نشون ندید این جماعت نمکدان به دست منتظرن،،،،،مرهم‌شدن پیشکش،،،منتظرن هیزم درونت شن😔اینجادنیای پلیدی هاست.جای که درد دلت را علیه ت استفاده میکنن.رفیقم گفتن حرف دلت خیانت به خودته این امضابمونه به یادگار.راز دلتوبه کسی نگوبزار🫀بمونه

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

فک‌کنم افسردگی‌بعد زایمان ولی‌گریه کن سبک‌بشی

هرچ تبر زدی مرا.زخم نشد.جوانه شد.ی دختر سختی کشیده ک از دل بیماری و‌مشکلات بیرون اومده..ودر حال‌جنگیدنه..چیزی‌ک‌تورو نمیکشه.قویت میکنه.ناامید نباش.و‌پایین سن ۲۰ اصلا دوست نشو ک‌همش ضربه میخوری.
اين استرس به بچه هم منتقل ميشه شيرت سمي ميشه نكن اين كارارو

خب‌دست خودش نیس.این افکار و‌گریه ها یهو‌میان.منم اینجور‌بودم

هرچ تبر زدی مرا.زخم نشد.جوانه شد.ی دختر سختی کشیده ک از دل بیماری و‌مشکلات بیرون اومده..ودر حال‌جنگیدنه..چیزی‌ک‌تورو نمیکشه.قویت میکنه.ناامید نباش.و‌پایین سن ۲۰ اصلا دوست نشو ک‌همش ضربه میخوری.

گریه نکن افسردگی بعد از زایمان میگیری

البته تا حدی این حس طبیعیه اما بهش فکر نکن سعی کن خودتو سرگرم کنی بچتو بغل کن نازش کن بوسش کن باهاش حرف بزن ،با همسرت خلوت کن احساس واقعیتو بهش بگو 

کاملا عادیه حق داری بخاطر تغییرات شدید هورمونی و بار مسئولیت جدیده .وقتی حال جسمیت بهتر شد و رفتی خونه خودت کم کم وضعیتت هم بهتر میشه. حتما برای کشیدن بخیه ها که رفتی پیش دکترت این موضوع رو باهاش مطرح کن. .

من یادمه میرفتم حموم بلند بلند گریه میکردم. برای روح خسته ام و جسم آسیب دیده ام وفکر میکردم هیچی سرجاش نیست... وقتی میومدم بیرون آروم تر بودم‌.

اخی🥺 نمیشه برید خونه خودتون کنار همسرتون؟ بعدش مادرتون بیان پیشتون؟ 

دوستای عزیزم که منو اینجا می‌شناختین یه واقعیتی هست که باید بگم اونم اینه که وقتتون و ایندتون رو برای هیچ آدمی حروم نکنید چه مجازی چه واقعی.. من اینو دیر فهمیدم ولی بلاخره فهمیدم. 

قدم نو رسیده مبارک.منم همینطور بودم،بخاطر تغییرات هورمونیه.منم شدیدا دلتنگ شوهرم میشدم برای همین ده روزم که خونه مامانم تموم شد رفتم خونه خودمون اینجوری خیلی بهترشد چون شوهرمو بیشتر میدیدم و روز به روز بهتر میشدم

اخی🥺 نمیشه برید خونه خودتون کنار همسرتون؟ بعدش مادرتون بیان پیشتون؟ 

نه مادرم نمیاد الانم اومدم اینجا گفتم شاید حال و هوام عوض شه که نشد و بدتر شدم. تازه یه ساعته اومدم .بااین بخیه ها به سختی اومدم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز