من وقتی میرم خونه یه طوریم. انگار راحت نیستم
دیگه راحت نمیتونم برم سر یخچال یا خونه رو بهم بریزم . انگار مهمونم
یکمم زیادی تحویلم میگیرن همش تعارف میکنن بیشتر معذب میشم
نه بابا اصلا
حتی بعد از ازدواج هم خونه پدری معنی خودشو حفظ میکنه همونطوری میمونه...
خوابگاه که چیزی نیست
بستگی داره ذهنت تو بیشتر به کجا متعلق میدونه
نه عزیزم چرا بشی راحت باش
اتفاقا برعکس من بعد ازدواج دیگه نتونستم عین سابق باشم چون برمیگرده به رفتار مادر پدر باهات مخصوصا مادر وقتی مادر سر هرچی بگه اینجا دیگه خونه تو نیست کلید خونرو یه روز قبل عروسی ازت بگیره دیگه نمیتونی عین سابق راحت باشی
بیست سال پیش خوابگاهی بودم وقتی می‌رسیدم خونه مامان و بابام اغلب نبودن و موقع نماز بود توی مسجد بودن قبلش هم خبر نمی‌دادم میومدم خونه رو مرتب می‌کردم و چای هل دم می‌کردم اغلب موقعی که میومدم شیرینی می‌گرفتم وقتی میومدن خونه یه سینی چای با چند تا شیرینی و من منتظرشون بودیم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز