از دیشب که فهمیدم دارم دیوونه میشم

سلام دوستان میدون طولانیه ولی التماس میکنم بخونید. 

من یه پسر چهارساله و سه ماهه دارم

و همیشه سعی کردم از نظر تربیتی خصوصا جنسی مواظبش باشم نه در حد افراطی ولی خیلی چیزایی که باعث کنجکاوی بچه بشه و براش جلب توجه کنه انجام نمیدیم. 

نهایت چیزی که از منو باباش دیده بعد یه هفته از ماموریت اومدن بغل و روبوسی بوده

باباشم رو مسائل حساسه. 

و واقعا پسرم تابحال هیچگونه کنجکاوی غیرطبیعی جنسی نداشته. 

حتی بهش آموزش دادم که عضو خصوصی بدنت رو هیچکس نباید ببینه یا دست بزنه و نباید بذاری  اگه این اتفاق افتاد منو صدا بزن. 

در حدی که پس من بره دستشویی هیچکس جز من و مامان جونش حق نداشته بشورتش(میدونسته اگه من نباشم تنها مامانم مامانم اجازه داره بشورتش) 

و هیچوقت پسرم از اینکه چیزی رو به من بگه و من باهاش دعوا کنم نترسیده، حتی اگه خودش بیاد به خرابکاری اعتراف کنه میدونه دعواش نمیکنم و همیشه هر خرابکاری کنه اول به من میگه و همیشه گفتم تو وقتی حقیقت رو بگی من هیچوقت دعوات نمیکنم. 

اینا رو گفتم تا برسم به اصل مطلب 

چند شب پیش خانواده شوهرم خونمون بودند 

خواهرشوهرم یه دختر 8 ساله داره(خواهرشوهرم تقریبا میشه گفت بچه اش رو خانواده شوهرم بزرگ کردن  حتی اصلا حساسیتی که بچه رو پیش غریبه ها نذاره رو نداره) 

و این بچه هروقت ما جایی بودیم مثلا میخواست لباس عوض کنه میگفت رومون رو اونور کنیم تا نبینه منم میگفتم آفرین خیلی خوبه اینقدر عاقله. 

هروقت بچه ام و دختر عمه اش تو اتاق بودن یا بازی میکردن چون دخترعمه اش بزرگتر بود خیالم راحت بود ولی بازم جوری که حساس نشن هرازگاهی سر می‌زدم و واقعا هیچ چیز ندیده بودم

دوشب پیشم اینا تو اتاق بودن، من رفتم یه سر زدم عادی داشتن بازی میکردن،و بعد یه نیم ساعت خواهرشوهرم رفت و یه دعوای اساسی با دخترش کرد و گفت گمشو از اتاق برو بیرون و اونم شدید گریه میکرد. 

پسرم تو بهت اومد کنار باباش نشست. 

حتی از خواهرشوهرم توی تلگرام پرسیدم مسئله شخصی بود یا با پسر من بحثی چیزی کردن(نخواستم مستقیم بگم) که چیزی نگفت. 

اونشب پا پیچ پسرم نشدم دیشب در حین بازی ازش پرسیدم یه چیزایی گفت حالم بد شد. 

گفت دختر عمه اش به جای بدش دست زده  بهش گفته تو بیا پیش من بگو چوچولت درد میکنه، بعد من معاینه ات کنم،و بعدش بوسش کرده. 

واقعا حالم بد شد

گفتم خب مگه نگفتم نباید بزاری کسی دست بزنه گفت آخه اون هی میگفت بیا بازی کنیم،این بازیه

گفتم چندبار این بازی و کردی؟ گفت یدفعه خونه مامان جونم این بازی رو انجام داده. 

الان حالم خیلی بده، آخه من به ذهنم نمیرسه یه دختر 8 ساله که خودش باید از خودش محافظت کنه راجب پسر کنجکاوی بی مورد کنه. 

حالم خیلی بده تورو خدا راهنماییم کنید.