2777
2789

خانما من ماه نهمم خیلی بارداری سختی داشتم 

هر روز یا بستری یا مریض بودم یا اعصاب خوردی یا مشکلات زندگی

از اطرافیان هم که دور و برم بودن و من براشون حالا توی بارداریشون تموم تلاشمو کردم محبتی کرده باشم انتظار داشتم حداقل این نه ماه ی زنگ بزنن ولی حتی باهام قهر هم بودن بی دلیل 

خیلی این اخلاقشون روی اعصابمه

چند روزه که قلبم درد گرفته 

کارم همش گریه است 

این که دوره بارداریمو این آدم اینجور خراب کرده واقعا اعصابم ریخته بهم 

خیلی داغونم 

چیکار کنم 

اصلا نمیتونم از فکر بیام بیرون

عزیزدلم طبیعیه بخاطر هورمون هاس منم تو بارداری همش اشک و آه و ناله بودم تاپیک هام موجوده😁 الان به حال اونوقت هام میخندم.  یکی تو نی تی سایت گفت سوره والعصر زیاد بخون تا صبور بشی منم خوندم تاثیر داشت واقعا 

تپل سلطان هستم سوگلی دربار  

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



افسردگی گرفتی البته منشاش ممکنه اطرافیان یا شرایط باشه

به دکترت بگو ببین چی تجویز میکنه

خودتم سعی کن آروم باشی بخاطر بچه ات وگرنه به سلامتی به دنیا که اومد یه ریز گریه میکنه 

تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی   تا شب نرود صبح پدیدار نباشد  سعدی                                                  بله جناب سعدی اما رنج پایانی ندارد همچون نفس با من آمیخته است و با هر دم و بازدمی خود را به من نشان می دهد.....!

درس میشه آرامش خودت و حفظ کن به هیچی فک نکن فقط به خودت برس کارایی که حالت و خوب میکنه انجام بده فیلم ببین مشغول شو 

منم اینجوری بودم تو باز یه دلیل داری واسه خودت من همش الکی گریه میکردم 

هر چی کسمی دردت به گیانم امیر رضا

من دوتا خواهر و یه برادر دارم 

یادمه در تمام کارهاشون بودم و کمک میکردم از خونه تکونی گرفته تا نقل مکان و عروسی و بچه داریشون 

تولد تک تک بچه هاشون کیک با من بود دیزاین با من بود پذیرایی با من بود 

مهمون داشتن از یه روز قبل میرفتم 

حوصلشون سر میرفتم پا میشدم میرفتم خونشون 


گذشت و گذشت تا من ازدواج کردم برای عقدم از هر کدومشون کمک خواستم نبودن ک نبودن فقط میخواستم تو خرید لباس همراهیم کنن چون همسرم نبود 


و من همونجا بود ک فهمیدم قرار نیست خوبی هایی ک می‌کنی بهت برگرده

منم همینجوری ام....چند روز دیگه‌زایمانمه حتی از شوهرمم بدم میاد کافیه یکی بهم بگه تو تا بزنم زیر گریه...عصبی هم شدم سریع داد میزنم 🤦 امیدوارم این چند روز دیگه بدون تلفات بگذره احساس میکنم هر آن امکان داره خونواده شوهرمو منفجر کنم

میشه یه صلوات مهمونم‌کنی؟؟

یه بخشیش بخاطر هورمونای بارداریه، یه بخش دیگه اینکه خیلی از ماها بلد نیستیم با خودمون شاد باشیم، حتما یکی باید بیاد محبت کنه حالمونو خوب کنه


من یه خانم شاد و سرحالم که تمام قد پای زندگیم ایستادم.🤗🤗🤗 یه آدم قوی که داره روی زندگی رو کم میکنه! 😊😊😊من بدون وجود پارتی، شانس و هرچیز دیگه ای به خواسته هام رسیدم. با وجود دو چیز✌ اول لطف خدا دوم همت و تلاش خودم. بابت این موضوع به خودم افتخار میکنم💪💪💪 یه رفیق واسه عشق زندگیمم❤❤❤❤❤ من یک تکیه گاهم، خیالت تخت عشقم، من پشتتم😘😘 روزای خوب رو ساختم بازم میسازم😄
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز