العی زودی نصیبت بشه
پاییز چند وقت پیش با شوهرم همینجوری از زندگی و گذر عمر ..حرف میزدیم
من ناراضی بودم
میگفت مهسا ببین کجا بودیم و کحا رسیدیم
درسته ما الان به پله پنجم از صدمین پله رسیدیم ولی از زیر پله بالا اومدیم
یکی شاید از پله پنجاه شروع کرده ارث میراث و کمک پدر و پدر زن و ...
میگفت یه زمانی مثلا ارزومون خونه و ماشین ازخودمون بود .الان ولی شده بدیهی ترین و شکرگزار نیستیم .
شما جوونی
این روزات رو قدر بدون خوش بگذرون .بخدا من حاضرم برگردم سال ۸۷.مستاجر بودم ماشین نداشتم ولی انقدر خوشبخت بودیم ولی قدر ندونستم همش استرس و فکر خیال وام و پس انداز....میشد دوسال دوسال مسافرت نمیرفتم .یه سال نشستم پول مسافرت حساب کردم دادم یه تیکه طلا ...
خب چیشد
اون طلا رفت جاشم یادم نیس چیکار کردم اما اگه مسافرتو رفته بودم یه خاطره خوش یادم میموند
تصیحتی نیستم که خودت عاقلتری ...ماشاالله گرم و سرد بلدی فقط اشتراک تجربه بود قشنگم